یک فیلم الهام بخش که روایت‌گر داستان‌های سه فرد غریبه از سه طیف مختلف زندگی، می‌باشد. این افراد در یک سفر جاده‌ای، با یکدیگر برخورد می‌کنند. هر سه فرد تحت فشار بیش از حد کارفرمای خود هستند. در همین میان، اتفاقاتی برای آن‌ها رخ می‌دهد و .....

داستان یک مرد سی و شش ساله ی بیکار به نام پوشپندر که به دنبال همسر می گردد و زنی به نام آتینا که به دنبال شوهر است. تنها مشکل اینجاست که آتینا قصد دارد بعد از ازدواج در خارج از کشور زندگی کند.

داستانی عاشقانه در آینده ی نزدیک, یک ساختار هوش مصنوعی از احساسات انسانی بهره مند است . با وجود یک شکاف نرم افزاری، او عاشق یک دختر واقعی می شود، وارد بدن یک مرد واقعی می شود و تلاش می کند تا عواطف خود را به دست آورد.

در حالی که قطاری راه خود را به سمت قطب شمال ادامه می دهد، دو غریبه سفری با هم در همسفر می شوند که دیدگاه آنها را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد.

«آلیسشا هیوبرمن» ( برگمن ) دختر یک جاسوس نازى دستگیر و محکوم شده، به «دولین» ( گرانت )، مأمور مخفى امریکایى دل می‏بازد. دولین، آلیشا را به کمک می‏طلبد و او هم می‏پذیرد تا نقش عنصر نفوذى در تشکیلات دشمن را بازى کند و با «الکساندر سباستیان» ( رینز ) مأمور نازى رابطه برقرار کند...

“دایانا بیشاپ” (ترزا پالمر) یک مورخ و البته جادوگر است. او به نسخه خطی کتاب سحر شده Ashmole 782 که همه موجودات ماورایی به دنبال آن هستند، به طور اتفاقی دسترس پیدا می‌کند و تلاش دارد تا معماهای آن را حل کند. فردی مرموز به نام “متیو کلیرمونت” به او پیشنهاد کمک می‌دهد اما دایانا بزودی می‌فهمد که متیو یک ومپایر است و جادوگران نباید به ومپایرها اعتماد کنند.

فیلم در مورد یک مرد زن باز بنام «نیکی» ( اشتون کاچر ) است که بی خانمان می باشد و در حالی که در آستانه ۳۰ سالگی است و روزگارش را از طریق ارتباط با زنان ثروتمند می گذراند...

ویکتوریا ترمونت از سبک زندگی اجتماعی کسل کننده ی خود خسته شده است و به دنبال یافتن مخاطب خاصش است. هر زمانی که غریبه ای خوشتیب به کافی شاپی که او در آن کار می کند می آید، ویکتوریا سعی در جلب توجه او دارد اما...

«دیوید» (هارلسن) و «دایانا» (مور) زن و شوهر جوانی هستند که دل باخته ی یکدیگر هستند و دچار مشکلات مالی شده اند. این دو به امید به دست آوردن پولی که نیاز دارند به لاس وگاس می روند، اما به مقصود خود نمی رسند. تا این که با مرد میانسال باوقاری آشنا می شوند که نامش «جان گیج» (ردفورد) است و به زوج جوان پیشنهاد عجیبی می کند ...

دو دوست، یكى با موهاى خرمایى، « دوروتى » ( راسل ) و دیگرى بلوند، « لورلاى » ( مونرو )، در دو مسیر كاملا متفاوت سرنوشت خویش را مى‏ جویند...

روایت شخصی سرسخت به نام جینی که برای ازدواج سانی را ملاقات می‌کند، اما ناامیدش می‌کند. بعد از این ماجرا، سانی با کمک مادر جینی تلاش می‌کند تا دل جینی را بدست آورد.

دو دانش آموز پسر انگلیسی عاشق یکدیگر می شوند. برای بدست آوردن جایی در جامعه، "کلایو" عشق ممنوعه خود "موریس" را رها کرده و ازدواج می کند...