در لس آنجلس عصر حاضر، یک فرهنگ متصل به رسانه های اجتماعی دو هزار ساله، رابطه ای را ایجاد می کند که مرز های فیزیکی و احساسی را تحت فشار قرار می دهد.

ابی، دانشجوی سال اول کالج، سعی می کند از گذشته تاریک خود فاصله بگیرد، در حالی که در مقابل جذب پسری بد به نام تراویس مقاومت می کند.

.

هری 48 ساعت مشغول مهمانی بود وقتی با یوهانس در زمین رقص باشگاهی در برلین ملاقات کرد. در فاصله 15 ساعت تا پرواز به خانه ، یوهانس به او پیشنهاد می کند که کارت پرواز خود را تمدید کند. این وظیفه پیش پا افتاده منجر به یک روز گردش در شهر می شود. تضادها در زندگی و ارزش های آنها هر یک را مجبور می کند تا با حقایق خود روبرو شود.

این سریال داستان ملیندا مونرو را روایت می کند. او تصمیم دارد به عنوان کار آموز پرستاری در یکی از شهر های دور افتاده ی کالیفرنیا به نام ویرجین ریور کار کند اما به زودی متوجه می شود که زندگی در یک شهر کوچک به آن سادگی ها که فکرش را می کرد نیست.

البافا، دختری جوان که به دلیل پوست سبزش درک نمیشد، یک دوستی نامحتمل اما عمیق با گالیندا، دانشجویی با تمایل ناگسستنی به محبوبیت، ایجاد می‌کند. پس از برخوردی با جادوگر اُز، رابطه‌شان به زودی به یک دو راهی می‌رسد چون زندگی‌شان شروع به گرفتن مسیرهای بسیار متفاوت می‌کند.

داستان ویراستاری که برای اداره یک کتابفروشی در ماه دسامبر انتخاب می‌شود و طی ارتباطاتی که با پسر صاحبان کتابفروشی دارد، متوجه می‌شود استعداد و عشق، هرجایی می‌تواند یافت شود. داستان ویراستاری که برای اداره یک کتابفروشی در ماه دسامبر انتخاب می‌شود و طی ارتباطاتی که با پسر صاحبان کتابفروشی دارد، متوجه می‌شود استعداد و عشق، هرجایی می‌تواند یافت شود.

این فیلم داستان دو دوست را روایت می کند که هر دو مامور سازمان سیا هستند و به تازگی رابطه ای را آغاز کرده اند اما بزودی متوجه می شوند که هر دوی آنها عاشق یک دختر شده اند و اینجاست که جنگ بین دو دوست صمیمی آغاز می شود و ...

با وجود پدر و مادرشان و تلاش برای جدا کردن آنها، عشق نوح و نیک شکست ناپذیر به نظر می رسد. با این حال، کار و دانشگاه زندگی خود را به روی روابط جدید باز می کند.

شاهزاده «میا» ( هاتاوی ) اکنون ۲۱ ساله شده و برای اینکه بتواند تاج و تخت را به ارث ببرد، باید خود را برای ازدواج با اشراف زاده ای انگلیسی آماده کند..

وقتی مادر «میا ترموپلیس» (هاتاوی) اعلام می کند که پدر مرحومش، در حقیقت شاهزاده و صاحب تاج و تخت کشور کوچک اروپایی، «جنوویا»، بوده، در زندگی «میا» تغییر و تحول اساسی به وجود می آید: حالا «میا» تنها وارث آن تاج و تخت است و مادربزرگش، «ملکه کلاریس رینالدی» (اندروز) می خواهد آداب و رسوم اشرافی را به آن دخترک ناشی بیاموزد.

داستان مهندسی نیویورکی به‌نام مارگو که هنگام رسیدن به قله‌های موفقیت، عمارتی انگلیسی به ارث می‌برد و حالا که کریسمس نزدیک است، عشق و تعلق خاطری احساس می‌کند که زندگی‌اش را تغییر می‌دهد.