پنج مرد متاهل بصورت پنهانی یک پنت هاوس زیر شیروانی تهیه می کنند تا گهگاهی به آن بروند و از زندگی متاهلی شان خارج گردند اما زمانی که یک جسد در این خانه پیدا می شود شرایط تغییر می کند.

در دنیایی شبكه های اجتماعی، «لولا» و دوستانش درگیر دوستی ها و ماجراهای عاشقانه مدرسه و گریز از والدین خود هستند. هنگامی كه «آن» مادر لولا به طور اتفاقی یادداشت های مهیج دخترش را می خواند، درمی یابد كه چطور رخنه در رابطه آنها گسترش یافته است...

زندگی یک کارآفرین و خانواده ی آمریکایی اش پس از نقل مکان به عمارتی انگلیسی در خارج از شهر، شکل پیچیده ای به خود می گیرد.

وقتی شاهزاده خانوم مارگارت به طور غیر منتظره ی وارث تاج و تخت مونتنارو می شود, مسیر بسیار دشواری در پیش دارد.و استیسی بدل او وظیفه دارد تا قبل از آن که دیر شود مانع .....

در نیویورک پسر جوانی عاشق دختر رقیب سرسخت پدرش می شود. فیلمی جنایی / رومانتیک که بنا بر اظهار تهیه کنندگانش نسخه امروزی رومئو و ژولیت اثر بی بدیل شکسپیر می باشد.

نیکولاس یک مرد جوان است. او می داند که با دیگران متفاوت است؛ موضوعی خجالت آور و غیر قابل قبول درباره ی او وجود دارد که باید مخفی بماند و یا حتی انکار شود. دولت آفریقای جنوبی درگیر جنگی در مرز آنگولا شده است و تمام مردان سفید پوست بالای شانزده سال باید به صورت اجباری به مدت دو سال برای دفاع از این رژیم نژاد پرست، در ارتش خدمت کنند. درست در زمانی که ترس و وحشت نیکولاس را مجبور می کنند که برای مخفی ماندن، وقایع غیر قابل قبولی را بپذیرد، او با یکی دیگر از سربازان که مانند او متفاوت است، رابطه ای صمیمی برقرار می کند. اکنون هر دوی آن ها در خطر هستند، خطری که از آتش دشمن نیز جدی تر است...

داستان زن جوان تازه عروسی را روایت میکند که برای شروع زندگی به ملک خانوادگی همسرش در سواحل انگلیس میرود و در آنجا خود را در نبرد با سایه ربکا، همسر سابق شوهرش، می یابد که با گذشت مدت زمان زیاد از مرگش هنوز میراث و خاطراتش در آن خانه زنده است.

داستان مرد و زنی که پس از یک قرار ملاقات در رفت و آمد خانوادگی شیفته‌ی هم می شوند و همچنین در این ماجرا بچه هایشان هم به یکدیگر وابسته می شوند.

دختری نوجوان عاشق یک خون آشام می شود و بعد از آن حاضر است هر خطری را بپذیرد تا با او باشد.

فرانسیس که با خانواده اش تابستان را در یک کمپ تعطیلات سپری می کند .در دام عشق مربی رقص کمپ یعنی جانی می افتد.

آلیس پس از اینکه نامزدش با دختر دیگری آشنا می شود، تصمیم می گیرد زندگی مجردی در نیویورک را تجربه کند و در این راه از راهنمایی دوست عجیبش به نام رابین نیز بهره می برد.

نه سال پیش، بین «جسی» و «سلین» یک رابطه عاطفی شکل گرفت و پس از آن قرار گذاشتند که شش ماه بعد یکدیگر را ملاقات کنند، ملاقاتی که البته هرگز اتفاق نیفتاد. اکنون جسی به خاطر کتاب جدیدش در اروپا به سر می برد، کتابی که در آن خاطراتش با سلین را بازگو کرده است و هنگامی که در یک کتاب فروشی کوچک در شهر پاریس حضور دارد بار دیگر با سلین رو به رو می شود و برای هر دو آنها احساسات گذشته دوباره تداعی می شود. البته جسی یک ساعت بیشتر فرصت ندارد چراکه باید به فرودگاه برود ولی از تمام این فرصت برای بودن در کنار سلین و صحبت کردن با او استفاده می کند...