بعد از جنگ جهانی دوم، یک سرهنگ بریتانیایی و زنش به هامبورگ می‎روند تا به بازسازی آن کمک کنند اما میان آنها و صاحب یک خانه تنش هایی به وجود می آید.

در سده ی نوزدهم در انگلستان، یک زن جوان خیر خواه اما خودخواه در زندگی عشقی دوستانش دخالت می کند.

میلو بوید یک جایزه بگیر هست که این بار قرار هست بابت دستگیر کردن کردن همسر سابق خودش یعنی نیکول هارلی که یک خبرنگار است ۵۰۰۰ دلار دریافت کند و جدا از مبلغ خوبی که بابت اینکار نصیبش می شود یک انتقام دلچسب نیز از همسر سابقش می گیرد. اما هنگامی که وی نیکول را می بیند پای افراد دیگری به وسط کشیده می شود و حالا اینبار هر دو باید از از چنگال این افراد فرار کنند و …

کارمند شرکت فدرال اکسپرس به نام «چاک نولاند» طی سانحه‌ی هوایی و به دنبال سقوط هواپیما وارد یک جزیره‌ی دور افتاده می‌شود و مجبور است تا زمان رهایی از آنجا، تنها زندگی کند.

دختری به اسم گابریلا بعد از حضور در یک میخانه واقع در نیوزیلند وارد مسابقه ای میشود که جایزه اش این است که شخص برنده مالک میخانه شود. او برنده میشود و بهمراه یکی از دوستانش به نام جیک تیلور تصمیم میگیرد که آن جا را تعمیر کند.

جنگ جهانی دوم، پس از حمله ی ژاپنی ها به پرل هاربر. دو دوست دوران کودکی به نام های «ریف مکولی» (افلک) و «دنی واکر» (هارتنت)، زنی (بکینسیل) را که هر دو به او علاقه مند هستند پشت سر می گذراند و رهسپار انجام مأموریت بمباران توکیو می شوند.

داستان علاقه های علمی و رمانتیک ماری کوری (دانشمند لهستانی) و پیِر کوری و بازتاب اکتشافات آن ها در قرن بیستم.

معمولا روز‌های تعطیل و اواخر هفته، به سرعت به اتمام می‌رسند. اما چرا چنین قانونی برای دوشنبه (اول روز کاری هر هفته) صادق نیست؟

یک دانشمند راهی برای آسوده شدن از شر گذشته کشف کرده است. او از این تکنولوژی برای پیدا کردن معشوقه اش، که سال ها پیش او را از دست داده بود، استفاده می کند...

یک زن جوان با گذشته ای اسرار آمیز به ساوتپورت در شمال کالیفرنیا میرود جایی که رابطه او با یک بیوه او را مجبور به مقابله با اسرار تاریکی که بر او ثابت شده میکند…

در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه می‌شود و در شمال آفریقا سقوط می‌کند. او که به سبب زخم‌های هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده می‌شود. در آنجا پرستاری به نام «هانا» (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت می‌کند...