در این برنامه ژاپن بازی های جهانی ورزشی آینده را در توکیو جشن می گیرد.

«فلور» (وگا)، زنی که از شوهرش جدا شده و با زحمت و مشقت دخترش، «کریستینا» (بروس) را بزرگ کرده، اسباب هایش را جمع و خانواده را به کالیفرنیا منتقل می کند. او کار پر در آمدی به عنوان خدمتکار در خانه ی «دبورا کلاسکی» (لیونی) گیر می آورد. «دبورا» یک کلمه هم اسپانیایی نمی داند ولی اتفاقا این، مهم ترین مانع ارتباط بین آن دو نیست...

زنی جوان که از حس شوخ طبعی خود برای حل مشکلاتش استفاده می کند، طی ملاقاتی جدی با دکترش زندگی اش برای همیشه تغییر می کند...

ادامه داستان خانوادهٔ اشرافی و ثروتمند به نام «خاندان کرالی»، که در قصری در منطقه یورک‌شر در انگلستان به نام «دانتون اَبی» در اوایل قرن 20 میلادی رخ می‌دهد.

فیل بربنک، دامدار پرهیبتی ست که ترس و هیبت را در اطرافیان خود ایجاد می کند. وقتی برادرش به همراه همسر جدید و پسرش به خانه بازمی گردد، فیل آنها را عذاب می دهد. اما به نظر می رسد که عشقی در حال شکل گیری ست

داستان این فیلم درباره‌ی فردی به نام «فارست گامپ» می‌باشد که روی نیمکت نشسته و منتظر اتوبوس است. او در همانجا، برای افراد مختلف، گوشه‌هایی از داستان زندگی خود را نیز تعریف می‌کند که مصادف با اتفاقات مهم دوران تاریخی آمریکا نیز می‌باشد.

سیرانو دوبرژراک در واژه سازی و شمشیر بازی تبحر دارد, او که عاشق رکسان زیبا می باشد, بخاطر چهره ظاهری خود از رسیدن به او ناامید می باشد.رکسان عاشق فرد دیگری ست و...

مارنی ( سوزان ساراندون ) یک بیوه‌ی سالمند است که با دخترش لوری ( رُز بایرن ) به لس آنجلس می آید به امید اینکه بتواند پس از مرگ شوهرش، زندگی جدیدی را آغاز کند ...

داستان گروهی از دوستان دانشجو که هریک وارد میانسالی می‌شوند و مسیر خود را در پیش می‌گیرند.

ندیمه‏ ى جوانى ( فونتین ) در تعطیلات با «ماکسیم د وینتر» ( اولیویر ) صاحب قصر باشکوه ماندرلى آشنا می‏شود که همسر اولش، « ربکا »، را از دست داده است و با قبول پیشنهاد ازدواج او، بانوى تازه ى ماندرلى می‏شود؛ اما یاد و خاطره‏ ى « ربکا » روى زندگیشان سایه انداخته است...

گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود...

زنی سوار بر قطاری شده و در کنار دوست سابق و همسرش قرار می‌گیرد.