گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود...

زنی سوار بر قطاری شده و در کنار دوست سابق و همسرش قرار می‌گیرد.

داستان «گنگ گنگ» که پیش از ورود به بهترین دبیرستان شهر، دختری معمولی است. او زندگی خود در آن مکان را نمی‌پسندد تا اینکه با «یو هوای» آشنا می‌شود و...

داستان یک فعال همجنسگرا و بنیانگذار مجله که پس از روی آوردن به خدا از همجنسگرایی نجات می یابد.

شکسپیر جوان تنگدست و خالی از ایده , زن ایده آلش را ملاقات می کند ؛ که الهام بخش او برای نوشتن یکی از نمایشنامه های مشهورش می شود.

جک ( مارک داپلس ) مرد جوانی است که به دلیل مرگ برادرش از یک سال پیش تاکنون در افسردگی شدید به سر می برد. در این اوضاع، آیریس ( امیلی بلانت ) دوست صمیمی جک و نامزد سابق برادرش، از او درخواست می کند تا برای بهبود شرایط زندگی اش مدتی به کلبه دور افتاده و خالی از سکنه متعلق به پدرش برود تا در آنجا بتواند زندگی خود را بازیابد. جک پیشنهاد آیریس را می پذیرد و عازم کلبه مذکور می شود اما به محض رسیدن به کلبه متوجه می شود که خواهرِ آیریس به نام هانا ( رزماری دویت ) هم به تازگی به این کلبه نقل مکان کرده است...

روایت مادری جوان که ارتباطش را با پدرش احیا می کند, و به همراه او در نیویورک دست به ماجراجویی می زند.

داستان فردی به نام تسا که درست زمانیکه بزرگترین تصمیم زندگی خود را می گیرد، همه چیز تغییر می کند. افشاگری در مورد خانواده او، و سپس خانواده هاردین، ​​همه آنچه را که قبلاً می دانستند در شک و تردید قرار می دهد و ادعای آینده ی آنها را مبهم تر می کند.

سوزان برای حفظ شرکت حقوقی اش پرونده نیک را که مبلغ پرداختی بالایی دارد، بر عهده میگیرد. نیک قصد دارد شکایتی از یک وبسایت همسریابی اینترنتی را ثبت کند، اما در همین حال بین سوزان و نیک احساساتی شکل میگیرد…

داستان زندگی سه نسل از انسان ها را مشاهده میکنیم که در شهر سینترا واقع در پرتغال زندگی میکنند. شهری که به داشتن باغ ها و کاخ های باشکوه معروف است.

یک زن جوان پاریسی با یک تاجر میانسال آمریکایی آشنا می شود, که خواستار رابطه پنهانی آن هم فقط بر اساس رابطه جنسی است.

غول سبز سرزمین «خیلی دور» حالا دیگر به میانسالی پا گذاشته است. وی به همراه همسرش فیونا ، و بچه هایشان زندگی بسیار خوب و شادی را سپری می کنند. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رود اما ناگهان با ورود یک موجود پلید، همه چیز بهم می ریزد و ...