داستان شخصی به نام تیتو که می خواهد با زنی بی نقص به نام سوییتی ازدواج کند. بهترین دوست تیتو، سونو، از سوییتزی بدگویی می کند و سعی می کند تا ازدواج را بهم بزند و...

روایت سرآغاز رابطه عاشقانه در سال 1995 که تنها 96 ساعت پس از آشنایی، سرانجام به ازدواج ختم شد.

روایتی عاشقانه در راجستان که چگونگی تقابل اعصای بالادست و فرودست جامعه در بستری از خشونت را به تصویر می کشد.

داستان پسری چاق و تنها که همه او را "کره" صدا می زنند. او در شرف یک تاریخ‌سازی می باشد، چراکه قصد دارد خودش را در حالیکه همگان را در شبکه های اجتماعی به تماشای ویدئوی خود دعوت کرده است، بخورد.

داستان دو زوج به ظاهر خوشبختی که ترک هایی در زندگی آن ها وجود دارد، این فیلم این سوال را مطرح میکند که آیا هر کدام از ما واقعا یکدیگر را به خوبی می شناسیم؟ و در ادامه به بررسی عشق روابط خانوادگی میپردازد.

درام عاشقانه در اروپا در دهه 1970.

یک رمان نویس سبک عاشقانه در تور کتابخوانی به همراه مدل روی جلد کتابش تهدید به ربودن می شود و با یک ماجراجویی بی رحمانه در جنگل روبرو می شود.

هنگامی که کشور سوئد توسط گروهی ناشناخته مورد حمله ‎ای مهیب قرار می‎گیرد، در میان این هرج و مرج مرد جوانی به نام الکس در تلاش هست تا از عشقش، آنا، محافظت کند.

فیلم داستان بنجامین باتون را روایت می کند، مردی که برعکس دیگران، وقتی که تازه به دنیا آمده ظاهری پیر دارد و هرچه از سنش می گذرد جوان‌تر میشود و همین موضوع عواقب عجیب و غریبی برای او در پی دارد.

پس از باریدن حباب هایی که قوانین گرانش را زیر پا گذاشتند، توکیو به زمین بازی گروهی از جوانان تبدیل شده است که خانواده های خود را از دست داده اند.

«مارک اوبراین» مردی ۳۸ ساله است که از کودکی دچار بیماری خاص بوده و زندگی اش وابسته به دستگاه های پزشکی می باشد. او تصمیم گرفته برای اولین بار در زندگی اش رابطه جنسی داشته باشد. از این رو به کمک پرستارش زنی را پیدا می کند...

جوزفین مالون در ابتدای دوران زندگی خود از شیوه ی بسیار دشواری آموخت که تنها می تواند یک نفر را دوست داشته و به او اعتماد کند: مادر بزرگش، لیدیا مالون. هنگامی که او در حال گشتن جهان بود، یک بوکسور بازنشسته به نام جیک اسپیر نیز در همان شهر کوچک لیدیا زندگی می کرد. جیک انسان صاف و صادقی است. او همیشه در زندگی خود در انتخاب کسی که به او عشق بورزد دچار اشتباه شده است. اما جوزفین و جیک یک نفر را دارند که آن ها را دوست می دارد. یک نفر که می داند چگونه آن ها را خوشحال کند و قصد انجام این کار را نیز دارد، حتی اگر این کار آخرین آرزوی او در این دنیا باشد..