یک زوج آمریکایی به فردی به نام میمی در ازای اجاره ی رحم دو میلیون روپیه میدهند ، اما این زوج بعد از باردار شدن میمی تغییر عقیده می دهند. حال میمی که مجرد نیز می باشد، باید با عقاید سختگیر جامعه ی خود کنار بیاید.

به نظر می رسد زاکری کرانستون که تازه از مدرسه بازرگانی فارغ التحصیل شده، از تمام ابزارهای لازم برای موفقیت در دنیای مالی برخوردار است. اما او جاه طلبانه از یک خطا استفاده می کند و فریب ایده جدیدی برای ایجاد صندوق را می خورد که ممکن است چندان قانونی نباشد.

پگ دال برای فرار از زندگی اش در بوفالوی نیویورک حاضر است هر کاری انجام دهد. او با تبدیل شدن به یک شرخر راهی برای این کار پیدا می کند.

دو کارگاه پلیس که در شهر نیویورک زندگی می کنند به دنبال یافتن فرصتی هستند, تا به عنوان بهترین پلیس شهر شناخته شوند؛ اما اوضاع مطابق نقشه شان پیش نمی رود ...

داستان زوج نافرجامی که برای برقراری ارتباط مجدد به یک کلبه دور افتاده می روند. اما هر کدام قصد کشتن یکدیگر را دارند. اما قبل از اینکه آنها بتوانند برنامه های خود را اجرا کنند، مهمانان ناخوانده ای برایشان و با خطر بیشتری روبرو می شوند.

سه دوست در حال ساخت بازی ویدئویی خود هستند، فرد خیرخواهی که قصد داشت به آنها کمک کند، توسط تروریست ها گروگان گرفته می شود.

اضافه شدن یک سالن رنگ به تهدیدی برای سالن دیگر تبدیل می شود. در این بین یک مجله محلی آنها را برای یک رقابت طولانی مدت برمی انگیزاند. کدام سالن شایستگی دریافت جایزه ی بزرگ را دارد ...

مردی باید از مهارت های گلادیاتوری اش که به تازگی به دست آورده است استفاده کند تا دوست دختر سابقش را از دست گروگان گیر ها نجات دهد.

نورم که با وظایف پادشاهی اش مشغول است و تلاش می کند تا هم برای پادشاهی و هم برای خانواده اش وقت بگذارد. هنگامی که تاج وی به طرز مرموزی دزدیده می شود ، او باید راهی سفری شود تا نه تنها تاج را پیدا کند بلکه روابط خود را با خانواده اش ترمیم کند.

این مجموعه داستان کلنسی را روایت می کند. او به جهان های مختلف در شبیه ساز جهان خود سر زده و با موجودات درون آن ها مصاحبه می کند.

«دون دیه گو د لاوگا» یا همان «زورو» (هاپکینز)، پس از قتل همسر و تصاحب دخترش، «النا» به دست دشمن و رقیبش، «دون رافائل مونته رو» (ویلسن)، می خواهد از او انتقام بگیرد. پس از تحمل بیست سال زندان، قهرمان افسانه ای یک جوان گم نام و کم تجربه به نام «الخاندرو موری یتا» (باندارس) را تربیت می کند تا با «مونته رو» رو به رو شود.

هجوم زامبی‌ها شهر کوچکی را در زمان کریسمس تهدید می‌کند. این موضوع سبب می‌شود که آنا و دوستانش برای نجات خود تلاش کنند.