دسامبر 1941، جبهه شمال غربی. یک ستون تانک آلمانی به سمت مسکو در حال حرکت است. در حین انجام ماموریت برای جلوگیری از پیشروی دشمن، نیکلای کوملف سرنگون می شود و...

بندر پرل هاربر ، جنگ جهانى دوم . سرباز تازه وارد ، « رابرت ا . لى پرویت » ( كلیفت ) ، از بوكس حرفه‏اى بیزار شده است و حاضر نیست كه بار دیگر داخل رینگ برود . پس از این كه فرمانده جدید او « سروان هولمز » ( اوبر ) مى‏بیند « پرویت » به هیچ صورتى دیگر بوكس بازى نخواهد كرد به « گروهبان میلتن واردن » ( لنكستر ) دستور مى‏دهد تا با سپردن كارهاى پست او را اذیت و خوار و خفیف كند...

هنگامی که ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم تسلیم می شود، سربازی به نام هیرو اونودا به جنگل های فیلیپین عقب نشینی می کند تا خودش جنگ را برای 10000 روز دیگر ادامه دهد.

زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است...

داستان زندگی "رودریگو دیاز دی ویوار"، نجیب زاده و قهرمان جنگی قرون وسطای اسپانیا.

استر که تلاش می کند از دست نازی ها که در نروژ تجمع کرده اند بگریزد, تک و تنها در یک مزرعه باید هویت واقعی خود را پنهان کند.

در یک دنیای پسا آخرالزمانی، شش سرباز در یک ماموریت مخفی باید بسته ای مرموز را در یک مجمع الجزایر یخ زده حمل کنند.

داستانی واقعی از زندگی چاپلین درن و همسرش. زمانی که جنگ قلب‌های آن‌ها را می‌خراشد، آن‌ها با نبردهای بیشتری مواجه می‌شوند.

داستان یک تیم از ماموران مخفی که در تلاشند تا یک افسر آلمانی را که نقش کلیدی در طراحی فاجعه ه‎ایی که در جنگ جهانی دوم رخ داد، از بین ببرند.

جنگ خلیج فارس. در عملیات «توفان صحرا»، «ستوان ناتانیل سرلینگ» (واشینگتن)، فرمانده ی یک واحد ارتش امریکا، به خطا دستور نابودی تانکی را می دهد که در واقع تانکی «خودی» است و عده ای از سربازان هم وطنش، از جمله یکی از دوستان صمیمی اش کشته می شوند. فشار روحی این ماجرا، او را به نوش خواری و فروپاشی زندگی زناشویی اش می کشاند.

هلند، جنگ جهانی دوم. دختری یهودی به نام «راخل» (وان هوتن) از اردوگاه های کار اجباری نازی ها می گریزد و به نهضت مقاومت می پیوندند. او موهایش را بور می کند و خود را مسیحی جا می زند...

سربازی که به اختلال روانی پس از سانحه مبتلاست، با داوطلب جوانی دوست می شود تا صلح را به جامعه جنگ زده بازگرداند.