پس از هک شدن داده‌های محرمانه چندین شهروند آمریکایی در شهر "سالم"، هرج و مرج درون شهر شروع شده و چهار دختر باید برای نجات مبارزه کنند.

دنباله ای از فیلم "زن" (2011).

در مارس 1914 ، یک مهندس معدن به نام ریچارد هانای سعی می کند تا ماموران را از اجرای یک ترور سیاسی که برای ایجاد جنگ جهانی اول طراحی شده بود ، باز دارد.

داستان قاتلی افسانه ای به نام آکیرا ساتو. او به دستور رئیسش و به دلیل کار زیاد، با شریک زندگی خود "یوکو" به عنوان خواهر و برادر معمولی در آرامش زندگی می کند.

یک پستچی تحت آزمایش DNA قرار می گیرد و کاشف بعمل می آید که او می تواند اطلاعات افراد دیگر را توسط حواس های خود کنترل، دریافت و منتقل کند...

تائه شیک یک مغازه امانت فروشی را اداره میکند و آدم مرموز و گوشه گیر با گذشته مبهم است و تنها دوست و رابطه ی او با دنیای بیرون دختر همسایه او سوءمی است که مادرش مشکل اعتیاد دارد و برای یک گروه قاچاقچی مواد مخدر کار میکند اما وقتی مادر سوء می مقداری جنس از این گروه می دزد و به صورت جاسازی شده بدون اطلاع تائه شیک در مغازه امانت فروشی میگذارد اوضاع بهم میریزد.

کارمند بایگانی که برای بازسازی مجموعه ای از نوارها استخدام شده است، خود را در حال بازسازی کار یک فیلمساز و تحقیق او در مورد یک فرقه خطرناک می بیند.

یک پدر به صورت متمادی خواب از دست دادن خانواده‌اش را می‌بیند. خواب او زمانی به واقعیت تبدیل می‌شود که سیاره‎ی زمین توسط یک نیروی مخرب مورد هجوم قرار می‎گیرد. در حالی که او باید برای نجات زندگی‌شان بجنگد ، پی به قدرتی ناشناخته برای در امان نگه داشتن آنها می‌برد و…

یک دزد جواهرات قیمتی بعد از اینکه یک مجموعه از الماس های سیاه را می دزدد، دخترش را می ربایند، زیرا آن الماس ها فراتر از چیزی که بنظر می آیند هستند...

بعد از اینکه مکس و اوری در یک برنامه رسانه اجتماعی برای اولین قرار ملاقات می گذارند، آنها به خانه ای خالی از سکنه سر می زنند و متوجه می شوند که آسیبی که به اشتراک می گذارند ممکن است آنها را نجات دهد یا به یک کابوس فراموش نشدنی تبدیل شود.

یک زن جوان اسپانیایی که به تازگی به برلین نقل مکان کرده، متوجه می شود لاس زدن او با پسر هم محله ی خود ممکن است برایش دردسرهایی به همراه آورد. یک شب که همان پسر همراه با دوستانش در خیابان هستند؛ او متوجه رازی وحشتناک می شود.

جنگ خلیج فارس. در عملیات «توفان صحرا»، «ستوان ناتانیل سرلینگ» (واشینگتن)، فرمانده ی یک واحد ارتش امریکا، به خطا دستور نابودی تانکی را می دهد که در واقع تانکی «خودی» است و عده ای از سربازان هم وطنش، از جمله یکی از دوستان صمیمی اش کشته می شوند. فشار روحی این ماجرا، او را به نوش خواری و فروپاشی زندگی زناشویی اش می کشاند.