داستان فیلم از نقطه ای آغاز می گردد که قسمت قبل پایان یافته بود. تریس به همراه فور تصمیم می گیرند به آن سوی دیواری که شیکاگو را احاطه کرده رفته و بتوانند یکبار برای همیشه راه حل صلح آمیزی برای پایان دادن به تبعیض و پلیدی ها پیدا کنند. این دو در مسیرشان با دکتری به نام دیوید مواجه می شوند که در حال آزمایش های حساسی بر روی ژن انسانها می باشد و…

داستان فیلم درست از جایی آغاز می شود که قسمت اول (Divergent) به پایان رسیده بود. تریس (شیلین وودلی) و فور (تئو جیمز) پس از فرار به بیرون دیوارها و خارج شدن از جامعه تحت کنترل، با گروه هایی در بیرون از مرز روبرو شده اند که با یکدیگر متحد هستند و یک هدف دارند؛ گروهی که Amity نام دارد و توسط زنی به نام جوآن (اوکتاویا اسپنسر) سرپرستی می شود. زنی که تریس نمی داند آیا او هم قدرت ماوراء طبیعی دارد یا خیر…

داستان گروهی از روزنامه‌نگاران که پس از اتفاقی تلخ، سعی در برملا کردن اسرار فاسد دولت دارند و...

داستان آمریکا و متحدان عضو ناتو که وعده ترک خاک افغانستان تا تاریخ 31 اوت را دادند و نیروی طالبان نیز همچنان در حال تصرف کشور است، اما در این بین خانواده نازانی هنوز در شوک به سر می‌برند و...

داستان گروهی از بازماندگان شیوع یک ویروس که در یک جزیره زندگی می‌کنند. زمانی که یکی از افراد برای انجام مأموریت از جزیره خارج می‌شود، متوجه می‌شوند که جهش ژنتیکی، چه افراد سالم و چه مبتلایان را به کلی دگرگون کرده.

داستان دو مرد که سعی دارند پرونده گستردگی دسترسی به سلاح‌های گرم در کره جنوبی را حل کنند.

داستان واحدی از نیروی پلیس مکزیک که آمریکایی‌های تحت تعقیب در خاک مکزیک را دستگیر می‌کنند.

خانواده ای در اثر بمب گذاری انتحاری در سوگ مرگ دختر خود هستند. درحالی که، برادرش بعد از اینکه او را در اخبار می‌بیند، شک می‌کند که زنده باشد. او تصمیم میگیرد تا به خاورمیانه برود و او را پیدا کند.

داستان یک مأمور سرویس پارک‌های ملی که درباره پرونده مرگ بی‌رحمانه یک نفر در پارک ملی یوسیمیتی تحقیق می‌کند.

دو سال پس از حمله مگان، سازنده او یعنی جما تصمیم می‌گیرد او را دوباره احیا کند تا آملیا که سلاحی جنگی است و از تکنولوژی مگان استفاده می‌کند را خنثی کند.

داستان دختر نوجوانی به‌نام لسیا که توسط مردی به ویلایی برده می‌شود که پدر تحت تعقیب‌اش و افرادش در آنجا مستقر هستند و در میان تمام درگیری‌ها و کشمکش‌ها، این پدر و دختر سعی در بهبود رابطه خود دارند.

وقتی نیکول با دیوید ملاقات کرد. خوش تیپ، جذاب، مهربان، او همه چیز بود. عالی به نظر می رسید، اما به زودی می بیند که دیوید جنبه تاریک تری دارد. و ستایش او به وسواس، رویای آنها به کابوس و عشق او به ترس تبدیل می شود.