هیلی کلر هنگام تلاش برای نجات پدرش در یک طوفان شدید، متوجه می‌شود که او در یک خانه پر از آب به دام افتاده است و باید برای نجات جانش با تمساح‌ها مبارزه کند و…

در تولد هجده سالگی سوفی زمانی که هیولاها به خانه او حمله کرده تا مهمانان را بخورند به حمام خون تبدیل می‌شود.

سفری به قلمرو ممنوعه و کشف نشده با کمک سه داستان که از نظر مکانی و زمانی به هم مربوط هستند.

یک مادر جوان که به تازگی بیوه شده است برای حفاظت از بچه هایش به هر کاری دست می زند. او سعی دارد از حقیقت قتل شوهرش پرده برداری کند.

در قرار ملاقاتی مخفیانه، مردی به زنش و زنی به شوهر خیانت می‌کنند و همه چیز به سرعت خراب می‌شود.

یک ویروس مرگبار به طور مرموزی وارد یک مجتمع اداری می‌شود و پس از مدتی کارمندان آنجا را درگیر خود می‌کند و باعث می‌شود آنها به جان یکدیگر بیافتند.

روحی انتقام جو خانه ای را نفرین کرده است و هر کسی که وارد این خانه شود را به طرزی وحشیانه به قتل می رساند.

داستان زوجی که پس از ازدواج یک شهاب سنگ پیدا می کنند و پس از مدتی، با موجودات مرموزی همراه می شوند که زندگی آن ها را درگیر می کنند.

آنا از یک بیماری روانی رنج می برد، آن هم ترس از اجتماع و مکان های شلوغ است، بنابراین همیشه تنها در خانه اش می ماند. یک گروه جنایتکار به خانه آنا هجوم می آورند و آنا نمی تواند فرار کند. اما چیزی که مزاحمان از آن خبر ندارند این است که انزواطلبی تنها بیماری روانی آنا نیست.

برادر و خواهری به نام "بن" و "اشلی"، بعد از 20 سال که از مرگ پدر و مادرشان می گذرد، پیش هم می آیند و تصمیم می گیرند تا با دلیل مرگ والدینشان را به رو شوند: یک موجود ماورا الطبیعه که به نام "ریک" شناخته می شود.

«آلیس» در راکون سیتی بیدار می شود و در میابد که زامبی ها همه جا هستند و تمام شهر آلوده شده, او با کمک «جیل ولنتاین» و «کارلوس اولیورا» باید راهی برای خارج شدن از شهر بیابد، زیرا قرار است تمام شهر با یک موشک هسته ای منهدم شود.

مردی که در دهه ی چهارم زندگی اش به سر می برد به کابینی دورافتاده سفر می کند تا با پدرش دوباره ارتباط برقرار کند.