اسکندر در سن ۲۵ سالگی بر نود درصد از دنیای شناخته شده آن زمان با اقتدار حکمرانی می کند. پدر او شاه فیلیپ نام داشته که قبل از او پادشاه مقدونیه بوده و مادرش نیز المپیاس نام دارد که همواره تحت ظلم و ستم شاه فیلیپ بوده است. بنابراین او اسکندر را از کودکی تربیت کرده تا به جنگاوری شجاع و بیرحم تبدیل شود. اسکندر با خروج از مقدونیه به مدت هشت سال همراه با سپاهیانش ۲۲ هزار مایل را می پیماید تا موفق به فتح این سرزمینها شود. او ابتدا امپراطوری عظیم ایران و سپس مصر را فتح کرده و…

شکارچی شجاعی به نام \"گیج\"، مجرمان را در دنیای پساآخرمانی ردیابی می‌کند.

گروهی از نوجوانان پس از اینکه به طرز اسرارآمیزی به یک نسخه کپی دیگری از شهرشان منتقل می شوند و هیچ اثری از والدینشان نیست، سعی میکنند زنده بمانند.

بیست و چهار دانش آموز پسر که از بین هفتاد و پنج نفر انتخاب شده اند, در یک زندان ساختگی واقع در زیرزمین ساختمان روانشناسی دانشگاه استنفورد به طور تصادفی نقش زندانیان و نگهبانان را بر عهده می گیرند.

"منگلهورن"، قفل ساز یک شهر کوچک، که توسط زن مورد علاقه خود ترک شده است، با کمک یک دوست جدید تصمیم می گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند.

داستان فیلم درباره زندگی دو دوست است که خبرنگار جنگی هستند و در سال ۱۹۸۸ برای پوشش خبری جنگ میان پیشمرگ های کرد و صدام به عراق سفر می کنند...

تعدادی نوجوان بازیگوش در اردوی تفریحی مدرسه با یک شی عتیقه روبرو می شوند که آنها به سرزمین جادویی می برد. در آنجا باید با نیروی شیطانی که در صدد نابودی جهان است، مقابله کنند...

بدن سام، پناهنده ی سوری، تبدیل به یک اثر هنری شده و بلافاصله در یک موزه به نمایش گذاشته می شود. او به زودی متوجه می شود که چیزی بیش از پوستش را فروخته و...

وقتی که یک زوج برای بهتر شدن روابطشان به یک سفر می‌روند، دو نفر در جنگل پدیدار می‌شوند، آنها را می‌ترسانند و موجب تحقیر شدن و ایجاد ترس عجبیبی در آنها می‌شوند.

متخصص اطفال "الکساندر بک" همسر خود "مارگات بک" را از دست می دهد.او 8 سال قبل به طرز وحشیانه ای به قتل رسیده بود و "الکساندر" مضنون اصلی پلیس بود.وقتی دو جسد نزدیک جائی که "مارگات" انداخته شده بود پیدا شد پلیس دوباره پرونده را باز کرد و "الکساندر" مضنون اصلی شد.ماجرا وقتی پیچیده شد که او ایمیلی دریافت کرد که نشان می داد "مارگات" زنده است..

«جیک هویت» (هوک) پلیس تازه کاری است که می خواهد به بخش ضد قاچاق مواد مخدر پلیس لس آنجلس به فرماندهی «سرگرد آلونزو هریس» (واشینگتن) بپیوندد. «هریس» قبول کرده که پیش از پیوستن «جیک» به واحدش، او را امتحان کند و یک روز هم راه هم سوار بر ماشین پلیس اش شهر را زیر پا بگذارند...

مرد میان سالی به نام «دان جانستن» (مورای) روزی نامه ای به دستش می رسد که نویسنده اش مدعی شده بیست سال پیش از او صاحب پسری شده و احتمالا همین حالا این پسر دنبالش می گردد. ابتدا «دان» اهمیتی به این نامه نمی دهد اما بعد به اصرار همسایه اش، «ونستن» (رایت)، مردی اهل اتیوپی، راهی سفر می شود تا دریابد کدام یک از زنان سابق زندگی اش آن نامه ی کذایی را فرستاده است...