داستان این فیلم در سال 1960 در نیو انگلند اتفاق می افتد. در این سال یک دختر و پسر که عاشق یکدیگر هستند تصمیم می گیرند از محل زندگیشان بگریزند . این فرار سبب می شود تا اهالی منطقه همه جا را به دنبال آنها بگردند و در حین این جستجو اتفاقات مختلفی را پشت سر بگذارند.

«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.

«جویی گازل» قاچاقچی خورده پایی است که بعد از یک درگیری با پلیس، باعث کشته شدن ۲ پلیس می شود. او اسلحه‌ای که با آن قتل را انجام داده، را در زیرزمین خانه اش مخفی می کند. اما این کار باعث می شود که اسلحه توسط پسربچه یکی از همسایگانش دزدیده شود...

داستان واقعی برنامه‎ ی فضایی آپولو و تلاش‌های ناسا در دهه‎ ی ۱۹۶۰ برای فرستادن اولین انسان بر روی کره‎ ی ماه. تمرکز فیلم بر روی شخصیت نیل آرمسترانگ می‌باشد.

نگرانی فرهنگی یک گروه راک پانک در شهری از تگزاس که مردمش محافظه کاراند. این گروه نبردی مداوم با رقیب خود دارند، اقشار ثروتمند جامعه که منجر به جرم و جنایات بیشتر می شوند.

بعد از این که دختر نوجوانی به نام سارا برای اولین بار سکس را تجربه می کند، روز بعد از خواب بلند شده و متوجه می شود که نه ماهه حامله است و کودکش یک موجود بیگانه می باشد.

دوستی غیرمنتظره‌ی «فرد راجرز» مجری برنامه‌ی خردسالان و «لوید ووگل» ژورنالیست با بازی «متیو رایس.» این خبرنگار از سوی مجله‌ی «اسکوایر» مأموریت پیدا می‌کند مصاحبه‌ای با راجرز ترتیب دهد اما این کار تأثیرات عمیقی بر زندگی ووگل می‌گذارد.

لوری استرود برای آخرین بار با مایکل مایرز مواجه می‌شود. شخص نقابداری که چهل سال پیش در شب هالووین قصد مرگ لوری را داشته و از آن زمان به‌ دنبال نابودی او بوده است و…

کارآگاهی به نام جف اندرسون پس از خودکشی همسرش تصور می کند که او به قتل رسیده است. او در تحقیقات خود بر روی این پرونده زیاده روی می کند اما در نهایت متوجه می شود که همسرش قربانی دو قاتل زنجیره ای شده است. او که تصمیم در متوقف کردن آنها دارد...

لورد فرانسه ، سال 1858. « برنادت سوبیرو » ( جونز ) ، دختر دهقان‏زاده‏اى است كه با اعضاى خانواده‏اش در زندان شهر زندگى مى‏كند. یك روز « برنادت » هنگام جمع كردن هیزم ، « مریم باكره » ( دارنل ) را در غارى مى‏بیند. « مریم مقدس » از او مى‏خواهد كه كف غار را بكند تا به آب شفابخش برسد ...

جولین رید و باربارا سالیوان با استفاده از دی ان ای یک جسد انسان نخستین، یک نوزاد انسان اولیه ای به نام ویلیام را شبیه سازی می کنند. ویلیام باید یاد بگیرد در محیطی که همه به او به چشم غریبه می نگرند زندگی کند. او تنها انسان وابسته به دوران غارنشینی بر روی کره ی زمین است.

یک زن هنرمند اما بی هدف با غریبه ی مرموز اما جذاب دیدار می کند. این غریبه سعی دارد "لحظه های ناب را دوباره بازسازی کند" و این زن هنرمند درگیر تلاش های عجیب و غریب او برای تحقق این خواسته می شود.