یک وکیل مدافع به موکل خود مشکوک می‌شود، کسی که در یک تعطیلات خانوادگی مرتکب قتل شده است و این ممکن از بیشتر از آنچه که دیده می‌شود، باشد...

داستان مردی به نام ایتو که در گذشته عضو یک گروه خلافکار بوده و اکنون می‎بایست از یک کودک یتیم محافظت کند. اما در این بین او با گروه سابقش مواجه می‎شود که باعث شده نبردی سخت و نفس‎گیر در خیابان‎های جاکارتا شکل گیرد.

مالکم یک کارگردان است و ماری نامزد او. این دو پس از بازگشت از مراسم افتتاحیه‌ی جهانی پروژه‌ی جدید مالکم، در حالی که منتظر انتشار واکنش منتقدین به فیلم نشسته‌اند، با ذات رابطه‌شان مواجه می‌شوند.

چهار دزد بانک که خود را «رئیس جمهورهای سابق» می نامند، با ماسک های «رانلد ریگان»، «جیمی کارتر»، «ریچارد نیکسن» و «لیندون جانسن» سرقت های متعددی را مرتکب شده اند. «آنجلو پاپاس» (بیوزی)، مأمور FBI، مطمئن است که این چهار نفر از جمله ی موج سواران کالیفرنیای جنوبی هستند و همکارش، «جانی یوتا» (ریوز) را ترغیب می کند تا با هیئت مبدل، روانه ی منطقه شود و گروه چهار نفره را شناسایی کند.

کلومبوس، تالاهاسی، ویچیتا و لیتل راک به سرزمین‌هایی از آمریکا ملحق می‌شوند که با هجوم زامبی‌ها مواجه شده‌اند.

این فیلم داستان یک سگ سورتمه به نام توگو را روایت می کند. توگو رهبری یک مسابقه در سال 1925 را بر عهده داشت اما بسیاری تصور می کردند او برای رهبری چنین مسابقه ی پر تنشی کوچک و ضعیف است.

داستان یک گروه از دوستان بین۲۰ تا ۳۵ سال است که روابط زناشویی را از سطحی ترین تا عمیق ترین شکل آن مورد بررسی قرار می دهند...

داستان واقعی صعود به قله‌ی اورست در سال ۱۹۹۶ که طی آن کوهنوردان با چالش های خطرناکی روبرو شدند.

قصه ی مایکل مایرز و لاری استرود با قسمتی هیجان انگیز از مجموعه ی هالووین ادامه پیدا می کند.

دانشجویی به نام «بنی» برای پول درآوردن تصمیم می‌گیرد راننده دو زن جوان اسرارآمیز شود و آن‌ها را در سطح شهر به مهمانی‌های مختلف ببرد. در حالی که او مجذوب جذابیت مسافرانش شده، متوجه می‌شود که آن‌ها برنامه‌ای برای او و عطش زیادی برای خون دارند.  «بنی» ناخواسته وارد جنگ بین دنیای خون‌آشام‌ها و محافظان انسان‌ها به رهبری برادرش می‌شود و تمام تلاشش را می‌کند تا خون‌آشام‌ها را به دنیای تاریکی بازگرداند.

سن فرانسیسکو. «دانیل هیلارد» (ویلیامز) که همسرش، «میراندا» (فیلد) از او جدا شده، فقط اجازه دارد که روزهای شنبه بچه هایش را ببیند. او خیلی زود به این نتیجه می رسد که برای حضور بیشتر در کنار بچه ها، باید خود را به شکل یک خدمتکار زن درآورد و به استخدام در همسرش دربیاید...

در یکی از روستاهای مراکش، پدر خانواده برای دور کردن شغالها از گله، اسلحه‌ای خریداری کرده و آن را به پسرانش می‌دهد. این دو برادر بر سر دقت تیراندازی و بُرد نهایی اسلحه مشاجره می‌کنند و پسر کوچکتر یعنی «یوسف»، اتوبوسی که حامل توریستها است و در فاصله‌ای دور از آنها قرار دارد را هدف قرار می‌دهد و همین موضوع، ابعاد وسیعی از اتفاقات بعدی را رقم می‌زند.