نوح یک شب فوق العاده را با اوری، دختر رویاهای خود می گذراند. اما اتفاقی میافتد که همه چیز را خراب می کند. او سه سال را در حیرت اینکه چگونه این اتفاق افتاده، می گذراند. تا زمانی که او ...

داستان زنی مهربان با قلبی پاک به نام "ملفیسنت" که در ابتدا زندگی روستایی را در صلح می گذارند که ناگهان ارتشی به سرزمین او حمله می کند و او به عنوان قدرتمند ترین محافظ به شدت از سرزمین خود محافظت میکند اما ظالمانه در حق او خیانت می شود و قلب مهربان و پاکش تبدیل به سنگ می گردد.

داستان نوجوانی به نام ویلودین با نام مستعار دامپلین/ویل که از دچار اضافه وزن شده است. ویل بخاطر این که مادرش، رزی، در جوانی ملکه زیبایی بوده، احساس اعتماد به نفس زیادی دارد و به کنایه های دیگران در مورد اضافه وزنش اهمیتی نمی دهد تا اینکه …

کار مدیر عامل میلیاردر فناوری دونووان چالمرز (ویلیس) به قدری با ارزش است که وی برای محافظت از آن مزدورانی استخدام می کند و یک گروه تروریستی دخترش را میدزدند و...

داستان سربازی که تازه به خانه برگشته و متوجه میشود که خواهرش و دخترجوان او به دردسر افتاده اند و او باید با یک قاچاقچی خطرناک مواد مخدر و همچنین رئیس پلیس فاسد آنجا درگیر شود.

قدرت هایی وحشتناک توسط یک شرور جوان و قدرتمند به سرقت می رود و این به عهده رزمندگان مخفی است که دشمن جدید خود را شکست دهند و به دوست خود کمک کنند.

جیگسا دکتری را می رباید تا وی را زنده نگه دارد. در این حین، شاگرد تازه کارش شهروند سیاه بختی را مورد آزمونی سخت قرار می دهد.

فیلمی براساس یک داستان واقعی. پسر یک پدر فقیر، در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. این پسر همجنسگراست و همین موضوع سرخوردگی‌های بسیاری برای او به وجود می‌آورد. مشکلات بسیار زیادی که برای این پسر کوچک به وجود آمد، سبب می‌شود که این پدر برای یک راهپیمایی انفرادی در سراسر ایالات متحده برخیزد و ...

اقتباسی از رمان علمی-تخیلی فرانک هربرت درباره پسر یک خاندان سلطنتی که محافظت از ارزشمندترین دارایی و حیاتی‌ترین عنصر کهکشان، به او سپرده شده است.

مارلا گریسون، سرپرست قانونی بسیار باهوشی است که از قانون به نفع خود استفاده می‌کند و با درآمدی که از این راه کسب می‌کند، زندگی بسیار رویایی را برای خود دست و پا کرده. اما وقتی می‌فهمد قربانی به ظاهر بی‌گناهش رازهای مخوفی پنهان کرده، با مشکلات بسیار جدی و متعددی رو به رو می‌گردد و باید...

پس از اینکه زن و شوهری به همراه نوزاد تازه متولد شده خود در مجاورت خانه یک گروه تبهکار سکونت می گزینند، تمام تلاش خود را می کنند تا باند آنها را سرنگون سازند.

"مک" و "کلی" که فکر می کنند دیگر از دست همسایه های بدذاتشان راحت شده اند، در می یابند که همسایه های جدیدی که به آنجا آمده اند به مراتب از قبلی ها نیز بدتر می باشند. بنابراین برای سرکوب کردن آنها باید از همسایه قبلی خود "تدی" کمک بگیرند.