سال ۱۹۵۱. «لارا براون» (جولیان مور) زن بارداری است، که قصد دارد یک مهمانی برای شوهرش ترتیب دهد، اما نمی تواند دست از خواندن رمان «خانم دالووی» بردارد. «کلاریسا وان» نیز زنی در زمان حاضر است که یک مهمانی برای دوستش «ریچارد»، نویسنده ای مشهور که مبتلا به ایدز است، تدارک دیده. این دو ماجرا بطور همزمان به کار و زندگی «ویرجینا وولف»، کسی که رمان «خانم دالووی» را می نویسد، متصل هستند.

چهار سوارکار دوباره متحد می‌شوند و با نسل جدیدی از شعبده‌بازان جوان همکاری می‌کنند تا طرح پولشویی جهانی یک وارث الماس برای مجرمان را افشا کنند.

در سال ۱۹۶۲، زوجی به همراه پسرشان به دری، مین نقل مکان می‌کنند، درست زمانی که پسری جوان ناپدید می‌شود. با ورود آنها، اتفاقات بسیار بدی در شهر رخ می‌دهد.

گریس، نویسنده و مادری جوان، به آرامی در حال دیوانگی است. او که در خانه‌ای قدیمی در مونتانا و اطراف آن محبوس شده است، رفتارهای آشفته و نامنظمی از خود نشان می‌دهد که باعث نگرانی فزاینده‌ی همراهش، جکسون، می‌شود و...

یک سفر عاشقانه برای سالگرد ازدواج به یک کلبه‌ی دورافتاده، زمانی که حضوری تاریک خود را نشان می‌دهد، به سفری شوم تبدیل می‌شود و یک زوج را مجبور می‌کند تا با گذشته‌ی تسخیرشده‌ی آن کلبه روبرو شوند.

یک برنامه بسیار پیچیده به نام آرس، از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی برای یک ماموریت خطرناک فرستاده می‌شود.

دو مرد جوان که شیفته‌ی توطئه هستند، مدیرعامل قدرتمند یک شرکت بزرگ را می‌ربایند، چرا که متقاعد شده‌اند او یک موجود فضایی است که قصد نابودی سیاره زمین را دارد.

در یک زمان حال دیگر، انسان‌های ارتقا یافته ژنتیکی بر جامعه تسلط دارند. لئون و کلوئی، مطرودان، برای عدالت علیه سیاستمداران فاسدی که از نابرابری ژنتیکی سوءاستفاده می‌کنند، مبارزه می‌کنند و همه چیز خود را برای به چالش کشیدن سیستم ظالمانه به خطر می‌اندازند.

در حالی که فین، که اکنون ۱۷ سال دارد، پس از اسارتش با زندگی دست و پنجه نرم می‌کند، خواهرش در خواب‌هایش تماس‌هایی از آن تلفن سیاه دریافت می‌کند و تصاویر نگران‌کننده‌ای از سه پسر می‌بیند که در یک اردوگاه زمستانی معروف به دریاچه آلپاین مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند.

داستان مارک کر، قهرمان هنرهای رزمی ترکیبی و UFC.

فیونا فاکس، وکیل طلاق، پیامی از پدر طرد شده‌اش دریافت می‌کند و سفری را به ایرلند آغاز می‌کند. او حقایق خانوادگی و گذشته تاریک پدرش را کشف می‌کند و متوجه می‌شود که داستان رها شدنش در زندگی‌اش یک دروغ بوده است.

زنی که به تنهایی در شمال مینه‌سوتا در حال سفر است، مانع از ربوده شدن یک دختر نوجوان می‌شود. ساعت‌ها از نزدیکترین شهر فاصله دارد و بدون پوشش تلفن، او متوجه می‌شود که تنها امید دختر جوان است.