داستان فرزندان دو رقیب سرسخت پیتزا فروش در نیویورک که رابطه‌ عاشقانه‌ شان شدت گرفته و باعث شعله ور شدن آتش رقابت خانواده‌هایشان می‌شود.

یک مرد اهل خانواده که تحت فشار زندگیست، از اطاقی مخفیانه پرده برداری می کند که در آن راه حلی برای رهایی از فشار وجود دارد... ربات های سکس.

هنگامی که هلن مشغول نجات دنیا در بیرون از خانه می‌باشد، همسر او، باب، باید از نوزادشان در خانه مراقبت کند.

مقرر شده جلسه ی بین رؤسای جمهور کره شمالی ،کره جنوبی و آمریکا برگزار شود تا پیرامون مسأله هسته ی کره شمالی و همچنین استقرار صلح در شبه جزیره کره بحث شود. اما هر سه ریس جمهور را می ربایند و در زیردریایی هسته ی کره شمالی حبس میکنند.

حیوانات خانگی همیشه باهم اختلاف دارند، اما وقتی می‌فهمند یک خرگوش دوست‌داشتنی سفید به نام گلوله‌برفی سعی دارد تا یک ارتش از همه حیوانات خانگی تشکیل دهد و از حیوانات و صاحبانشان که زندگی خوشبختی دارند انتقام بگیرد؛ تمام اختلاف‌ها را کنار می‌گذارند.

هنگامی که مجموعه ای از انفجارهای مهیب در هنگ کنگ رخ می دهد، مامور سابق خنثی کردن بمب، در اثر انفجار مجروح می شود و به کما می رود. اما وی پس از این ماجرا به مظنون اصلی و شماره یک پلیس تبدیل می شود و…

دو متخصص امور مالی در حالی که یک مرد در حال مرگ را به بیمارستان منتقل می‌کنند، یک میلیون دلار پول نقد را در لباس او مخفی می‌کنند. اما او قبل از اینکه بمیرد، تصمیم میگیرد آن را حفظ کند، و پول ها را در یک محل شبانه روزی مخفی می‌کند و...

مادری مجرد و دختر جوانش تلاش می‌کنند با به ارث رسیدن مزرعه خانوادگیشان به آرزوهایشان برسند. زمانی که تاجری به حق آب آن‌ها طمع می‌کند، همه چیز ناگهان از کنترل خارج می‌شود.

داستان موجودی افسانه ای که به دنبال خانواده خود است.

مرد جوانی به نام ژنگ کایسی وقتی نمی‎تواند بدهی میلیونی خود را به دوستانش پرداخت کند ، تصمیم می‎گیرد وارد مسابقه ی عجیب و غریب شود تا با پیروزی در آن بدهی ‎اش به طور کامل پرداخت شود. اما…

شیکاگو. «ریچارد کیمبل» (فورد)، جراح مورد احترام و مشهور، به اشتباه به قتل همسرش «هلن» متهم و به مرگ محکوم می شود. در راه زندان، بروز حوادثی منجر می شود او بتواند بگریزد و پنهان شود، در حالی که معاون مارشال ایالتی، «ساموئل جرارد» (جونز) سرسختانه در پی او است...

دهه ی ۱۹۶۰، محله ی ایتالیایی نشین در منطقه ی برانکس نیویورک. پسر بچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) همراه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارو دسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» به او هشدار داده که آن طرف ها نپلکد...