لورد فرانسه ، سال 1858. « برنادت سوبیرو » ( جونز ) ، دختر دهقان‏زاده‏اى است كه با اعضاى خانواده‏اش در زندان شهر زندگى مى‏كند. یك روز « برنادت » هنگام جمع كردن هیزم ، « مریم باكره » ( دارنل ) را در غارى مى‏بیند. « مریم مقدس » از او مى‏خواهد كه كف غار را بكند تا به آب شفابخش برسد ...

جولین رید و باربارا سالیوان با استفاده از دی ان ای یک جسد انسان نخستین، یک نوزاد انسان اولیه ای به نام ویلیام را شبیه سازی می کنند. ویلیام باید یاد بگیرد در محیطی که همه به او به چشم غریبه می نگرند زندگی کند. او تنها انسان وابسته به دوران غارنشینی بر روی کره ی زمین است.

کارآگاهی به نام جف اندرسون پس از خودکشی همسرش تصور می کند که او به قتل رسیده است. او در تحقیقات خود بر روی این پرونده زیاده روی می کند اما در نهایت متوجه می شود که همسرش قربانی دو قاتل زنجیره ای شده است. او که تصمیم در متوقف کردن آنها دارد...

یک زن هنرمند اما بی هدف با غریبه ی مرموز اما جذاب دیدار می کند. این غریبه سعی دارد "لحظه های ناب را دوباره بازسازی کند" و این زن هنرمند درگیر تلاش های عجیب و غریب او برای تحقق این خواسته می شود.

دنیا رو به نابودی است و مادری در حال مرگ پسر جوانش را برای پیدا کردن مکانی که به آرزوها حقیقت می‌بخشد، می‌فرسد.

سه دوست زمانی وضعیت خودشان را درک می کنند که می بینند هر سه دارند با افراد مختلفی قرار می گذارند ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسند و همچنان مجرد هستند. سوالی که از خود می پرسند این است که ” این قرار تا کجا پیش میرود؟"

یک دانش آموز دبیرستانی که هنوز از بدن خود اطلاعات کافی ندارد, متوجه می شود وقتی مورد سواستفاده مردان قرار می گیرد قابلیت ویژه ای از خود نشان می دهد...

فردی به نام برد فیتچر دوربینی قدیمی را پیدا می‌کند کهبه زودی به راز تاریک پشت آن می شود که...

این فیلم داستان مکس را روایت می کند. او یک مامور بیمه است که درگیر بحران وجودی شده. او در حین کار بر روی پرونده ی ناپدید شدن یک مرد متاهل، متوجه وجود مکانی مخفی به نام هتل آرورا می گردد. این هتل یک اقامتگاه اختصاصی، دور افتاده و لوکس می باشد که مختص خودکشی است. تحقیقات مکس در نهایت او را به جایی می رساند که زندگی، مرگ و حتی درک وی از حقیقت را زیر سوال می برد...

در نیوجرسی. پسر دوازده ساله ای به نام «جاش باسکین» (ماسکو)، در یک کارناوال, در یک ماشین جادویی , آرزو می کند که بزرگ شود. پس از شبی طوفانی، «جاش» بیدار می شود و خود را یک مرد سی و پنج ساله (هنکس) می یابد.

بریار و برامبل به همراه دوستشان، ویک، به صورت اتفاقی به عصر حجر منتقل شده اند. آن ها به دنبال یافتن راهی برای بازگشت به قرن بیست و یکم هستند و در این مسیر با خطرات مختلف و حیوانات عجیب و غریبی روبرو می شوند...