یک نویسنده ی معروف داستان های ترسناک به همراه همسرش، یک زوج جوان را به عنوان مهمان در خانه شان راه داده اند. همین اتفاق تبدیل به منبع الهامی برای نوشتن کتاب بعدی او شده است.

پسر جوان برازنده ی که با اختلال شخصیتی خود کنار آمده، باید از دختری فراری در برابر دوست پسر سابق و همدستان فاسد او حمایت کند .

Ali G (ساشا بارون کوئن) بصورت ناخواسته جزئی از نقشه صدر اعظم بریتانیا برای سرنگون ساختن نخست وزیر میشود. گرچه طی ماجراهایی نخست وزیر کارش را از دست نمی دهد، و Ali G هم بعنوان صدای نسل جوان در آغوش مردم قرار می گیرد...

داستانی شوکه کننده از رویارویی انسان هایی از منطقه آپالاچیا که برای اثبات وفاداری شان به خدا باید با مارهای سمی رو به رو شوند. در این اثر داستان دختری را که پای در این راه میگذارد را مشاهده میکنیم.

آدمکش افسانه‌ای “جان ویک”؛ بعد از آنکه برای سرش جایزه ۱۴ میلیون دلاری گذاشته‌اند، باید خارج از نیویورک در مقابل برترین قاتلان جهان تا پای جان بایستد.

کیت دختر جوانی است که در زندگی اش تصمیمات نادرست فراوانی گرفته. او قصد داشت که خواننده شود اما اکنون در یک فروشگاه کار می کند. هرچند هنگامی که او با فردی به نام تام در این فروشگاه ملاقات می کند زندگی اش زیر و رو شده. این اتفاق به قدری خوب است که باورش برای کیت دشوارمی باشد.

داستان فرزندان دو خانواده مخالف و رقیب هم که پس از جدایی 15 ساله مجددا یکدیگر را ملاقات می کنند.

وقتی جسدسه هزار ساله و مومیایی شده «ایمهوپت» - که به موزه ی ایتالیا انتقال یافته - زنده می شود و اعمال شرورانه و ترسناکش را از سر می گیرد,، آرامش خانوادگی «ریک اوکانل» (فریزر) بر هم می خورد...

یک فیلمساز با یک اختاپوس که در یک جنگل در کنار دریای آفریقای جنوبی زندگی می کند دوستی غیرمعمولی ایجاد می کند و می آموزد که این حیوان رمز و راز دنیای خود را به اشتراک می گذارد.

داستان فیلم درمورد پسر جوانی به اسم رونی است که در بچگی یک کودک مشهور و ستاره‌ای با آینده درخشان بوده اما در گذر زمان ، به فردی ناموفق تبدیل می‌شود. او برای فرار از دست دو مرد دیوانه به یک مهمان خانه پناه می‌برد اما به محض ورودش ، اوضاع به شکل فاجعه گونه‌ای به هم می‌ریزد و…

مردی تصادفا به سال ۱۳۰۰ میلادی منتقل شده است، حال او باید با ارتشی از مردگان مبارزه کند و «نکرونومیکون» را بدست آورد، تا بتواند به خانه بازگردد.

در زمستان سال هزار و هشت صد و سی نه در میزوری، یک زندان بان محلی به نام ساموئل تیلری وظیفه دارد تا زمان اجرای حکم افرادی که بیش از همه در میزوری تحت تعقیب هستند، بر آن ها نظارت کند. او میان خواسته های افراد محلی برای کشتن زندانی ها و تلاش های عاجزانه ی زندانیان برای زنده ماندن گیر کرده است.