داستان یک افسر ارتش که وظیفه‌ی اسکورت کردن یک سرخ‌پوست برای بازگشتن به سرزمینش از قلمروی خطرناک در سال ۱۸۹۲ را بر عهده می‌گیرد.

فردی غربی و مدرن با الهام از مناطق واقعی "خالی از سکنه" در امتداد مرز تگزاس و مکزیک سفر میکند. "جکسون" هنگام حضور در گشت مرزی پدر و پسری، به طور تصادفی یک پسر مهاجر مکزیکی را کشت. وقتی پدر "جکسون"سعی می کند تقصیر را به گردن بگیرد ، ...

در شهرکی که در آن مرد پولدار و صاحب نفوذی به نام «هرود» (هاکمن) همه کاره است، هر سال یک مسابقه ی عجیب هفت تیرکشی برگزار می شود. دختری به نام «الن» (استون) معروف به «بانو» نیز در این مسابقه شرکت می کند. اما در اصل «الن» برای گرفتن انتقام مرگ پدرش - که مارشال ایالتی بوده - از «هرود»، در این مسابقه شرکت کرده است...

در آرکانزاس پس از جنگ داخلی، یک دکتر جوان به طور مرموزی به شهری دورافتاده در اوزارک احضار می شود تا متوجه شود که بهشت آرمان شهر مملو از اسرار بوده و با حضوری تهدیدآمیز و فراطبیعی احاطه شده است.

این فیلم درباره ی مردی به نام «آرماندو» است که در مکزیک زندگی می کند و تمام عمر خود را در مزرعه پدریش کار کرده است اما یک روز به علت بدهی که پدرش بالا آورده مزرعه به دست قاچاقچی خبیثی می افتد و حال آرماندور تلاش میکند تا مزرعه پدریش را از چنگ او در بیاورد...

شکارچی شجاعی به نام \"گیج\"، مجرمان را در دنیای پساآخرمانی ردیابی می‌کند.

با شروع جنگ داخلی آمریکا، یکی از خانواده های مهاجر فرانسوی, قصد دارند خانه خود را رها و به پاریس بازگردند. آنها توسط یک سرباز مزدور سابق که گذشته ای منزجر کننده داشته, اسکورت می شوند و به زودی...

سرخ پوستان کومانچى حمله ‏ور می ‏شوند و بیش‏تر اعضاى خانواده‏ ى « آرون ادواردز » ( کوى ) را به قتل می ‏رسانند. پس از چندى « ایتان ادواردز » ( وین ) به اتفاق « مارتین پولى » ( هانتر )، پسر جوانى که « ایتان » سالها پیش از چنگ سرخ‏پوست‏ها نجات داده، سرسختانه به جست و جو براى یافتن دختر کوچک‏تر خانواده « دبى »، ادامه می‏دهند.

پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار می‌شود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمی‌داند و تصمیم می‌گیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...

در آینده ای نزدیک، تریسا بعد از مرگ مادر بزرگش به روستای زادگاهش در برزیل بازمی گردد, و متوجه می شود که سلسله ای از رویداد های شوم تمام ساکنان آنجا را فرا گرفته است.

گوتجوک ، یک جوان بومی ، در تلاش برای نجات آخرین خانواده خود ، با تراویس برای پیشگیری از بایورا ، خطرناک ترین جنگجوی قلمرو ، عموی خود ، با سرباز سابق تراویس همکاری می کند.

داستان در شهری کوچک در جنوب ایالت داکوتای فعلی در اواخر سال ۱۸۰۰ میلادی روایت می شود. از سراسر امریکا برای یافتن طلا مهاجران بساری کوچ می کنند که با یافتن طلا یک شبه ره صد ساله را بپیمایند.