یک کمپانی بخش سرگرمی، این امکان را فراهم می کند تا هولوگرام عزیزان از دست رفته ی خود را مشاهده کنید. با اینکار می توان با نسخه های جوان تر پدر یا مادر انسان دیدار کرد. در این بین پیر زنی ۸۶ ساله به نام “مارجوری”، با نسخه ای جوان تر از همسرش زندگی می کند و همسر او جوری برنامه ریزی شده است که با خاطرات “مارجوری” همسان باشد.

فیلمی علمی تخیلی که در بیست و دوم ژانویه سال ۲۰۲۱ اکران شد. در دنیای ناکجاآباد، جایی که هیچ زنی وجود ندارد، تمامی موجودات افکار یکدیگر را از طریق امواج تصویری، صوتی و گفتاری که صدا نامیده میشوند میشنوند.

زن جوانی دارای قابلیت‌ها و توانایی‌های بسیار ویژه و منحصر به فردی می‌باشد. همین موضوع سبب می‌شود که یک سازمان شوم دولتی به شکار این زن بپردازد. اما زمانی که یک قاتل پیشرفته و قدرتمند در این امر دخالت می‌کند، جهش یافته‌ها مجبور می‌شوند که وفاداری خود را ...

انسان‌ها از سیاره زمین رفته‌اند. تنها میراثی که آن‌ها بر روی سیاره گذاشته اند ماشینهای مکانیکی بزرگ و مخوف است که جان انسانها را به خطر می انداخت. در این بین ۹ گروه از عروسکهای پارچه‌ای سر از لاک خود دربرمی آورند تا سیاره را از دست این ماشینها نجات دهند...

فاجعه زمانی رخ می دهد که شهاب سنگی به شهر کوچکی برخورد می کند و محیط را غیرقابل سکونت می کند و همه چیز در اطراف را نابود می سازد.

بتمن که از عملکرد ابرقهرمانانه سوپرمن در هراس است تبدیل به ناجی شهر گاتهام میشود. زمانی که مردم بدنبال یافتن قهرمان مورد نیاز خود هستند و بتمن و سوپرمن در جنگ با یکدیگر به سر میبرند، تهدیدی تازه نسل بشر را در خطر بزرگتری از آنچه با آن رو به رو بودند قرار میدهد.

سو یون در زمان حال و یون سوک در گذشته زندگی می کند. یک تماس تلفنی این دو را به هم وصل می کند و زندگی آنها را تغییر می دهد.

الکساندرا ترسه در مانیل واقع شده است، جایی که موجودات افسانه ای فولکلین در میان انسانها پنهان می شوند.

داستانی پر تعلیق که حول این سوال اصلی متمرکز می شود: "برای اینکه ما بتوانیم روان پریشان را تحت کنترل خود قرار دهیم، باید چه کنیم؟"

هنگامی علت اختلاف چندین دهه بین مادر و دختر, وجود نیروهای ماورا طبیعی نسبت داده می شود, یک زن جوان شیاطین وحشتناک را آزاد می کند که...

یک مجری تلویزیونی به نام «جوانا ابرهارت» (کیدمن) و شوهرش، «والتر کرزبی» (برادریک)، به حومه ی آرام و بی سروصدای استپفورد نقل مکان می کنند. پس از چندی «جوانا» که استپفورد را زیادی آرام و شسته رفته یافته، از رفتار برده وار و در عین حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ی زنان آن جامعه ی کوچک یکه می خورد. در این میان تنها مورد استثنایی، «بابی مارکوویتس» (میدلر)، نویسنده ای پر شور است...

داستان درباره‌ یکی از ماموران پا به سن گذاشته‌ی آژانس امنیت ملی با نام هنری است که در آستانه‌ی بازنشستگی از طرف سازمان هدف مرگ قرار می‌گیرد. او در ادامه درمی‌یابد کسی که برای کشتن وی آمده، یک نسخه‌ی جوان‌شده و تکامل‌یافته از خودش است که قرار است جایگزین وی شود.