تیفا به لهستان می رود تا آنیا را برای ازدواج با پسر بات، یک گانگستر به پاکستان ببرد اما با پدربزرگ آنیا و پلیس مواجه می شود.

داستان یک مرد جوان و فقیر که از نژاد پرست های سفید پوستان به ستوه آمده و با کمک یک فعال سیاه پوست و زنی که دوستش دارد از مسیر تنفر و خشونت دور و دورتر می شود.

خواننده‌ای با تجربه‌ به نام جکسون مین (بردی کوپر)، استعداد هنرمند گمنامی به نام "الای" را که با خود و شرایطش درگیر است، کشف می‌کند و بعد از مدتی عاشق او می‌شود. الای کم کم به این فکر می‌افتد که رویاهای خود را (که تبدیل به یک خواننده بزرگ می‌شود)، فراموش کند. تا اینکه…

در حالی که در تعطیلات با خانواده اش است، کنت دراکولا ارتباط عاشقانه ای برقرار می کند.

داستان عشق واقعی و الهام بخش رابین و دیانا کاوندیش، آنها زن و شوهری پرماجرا هستند که قصد تسلیم شدن در مقابل یک بیماری لاعلاج را ندارند.

دو فرد که در گذشته عاشق هم بودند، نقشه ی فراری را که مدت ها پیش طراحی کرده ند، پیاده می کنند.

برخی از داستان‌های عاشقانه به همین سادگی و زیبایی نیستند. سوییتی با خانواده‌اش که از او انتظار ازدواج کردن دارند، مشکلاتی دارد.

داستان در دهه 1920 در هاوایی در جریان است. یک جوان عاشق دختری می‌شود که از سطح و طبقه بالاتر اجتماعی نسبت به او برخوردا است و تلاش می‌کند تا به این عشق ممنوعه برسد و…

نوجوانان با استعدادی که در قسمت شرقی نیویورک زندگی میکنند و قادر به پنهان کردن هیچ موضوعی از بلاگر بی رحمی که همیشه در حال ردگیری ان هاست، نیستند...

سال ۱۹۵۱. «لارا براون» (جولیان مور) زن بارداری است، که قصد دارد یک مهمانی برای شوهرش ترتیب دهد، اما نمی تواند دست از خواندن رمان «خانم دالووی» بردارد. «کلاریسا وان» نیز زنی در زمان حاضر است که یک مهمانی برای دوستش «ریچارد»، نویسنده ای مشهور که مبتلا به ایدز است، تدارک دیده. این دو ماجرا بطور همزمان به کار و زندگی «ویرجینا وولف»، کسی که رمان «خانم دالووی» را می نویسد، متصل هستند.

داستان یک عشق خشونت بار که در بین سال های 2001 تا 2017 جریان دارد.

« چارلى » ولگرد کوچولو؛ جان میلیونرى ( مایرز ) را که از نوش‏خوارى سر از پا نمی‏شناسد نجات میدهد. مرد میلیونر هم سخت به او محبت میکند؛ اما پس از هشیارى، « چارلى » را بجا نمی ‏آورد و از خود میراند. این ماجرا تکرار مى‏شود و « چارلى » در این بین به دختر گل فروش نابینایى ( چریل ) دل میبندد...