سال ها پیش در مکانی دور افتاده در حومه ی شهر، دختری جوان به همراه برادر کوچکش برای یافتن غذا و کار به جنگلی تاریک می روند اما با مجموعه ای از رویداد های شیطانی و وحشتناک مواجه می شوند.

هنگامی پدر خانواده، نیک بروئر به طرز مشکوکی ربوده می شود، نزدیکان او به دنبال این هستند که بفهمند چه کسی و چرا پشت این ماجراست.

آندین به عنوان سخنران مباحث تاریخی بخش توسعه شهری برلین مشغول به کار است . وقتی مرد مورد علاقه اش او را ترک میکند، افسانه‌های باستانی به سراغش می‌آیند.آندین باید مردی را که به او خیانت کرده به قتل برساند و به آب برگرداند.

آیا رفتارها، روابط و شرایط بشر توسط خودش رقم می خورد یا تقدیر؟ یا ترکیبی از این دو؟ به هر حال اگر ما نمی توانیم آنها را کنترل کنیم، آیا لازم است به آنها اهمیت دهیم؟ این فیلم معمایی-عاشقانه، می تواند بهترین ترکیب از فیلم های : "درخشش ابدی یک ذهن پاک"، "500 روز از تابستان" و "پرایمر" باشد...

داستان یک پلیس نیروهای ویژه که در مورد یک نوار اسرارآمیز تحقیق می کند و فرقه ای شوم را کشف می کند که مطالبی را از قبل ضبط کرده‌اند که توطئه ای شوم را نشان می دهد.

یک زن به دنبال انتقام از کسانی است که یک سقوط هواپیما را ترتیب دادند که باعث کشته شدن خانواده اش شد.

«وایولت دورو» (رولندز)، «کارولاین» (هادسن) را که در یک خانه ی سالمندان کار می کند، استخدام می کند تا از شوهرش، «بن» (هرت) مراقبت کند. دیری نگذشته که «کارولاین» به اسناد و شواهدی دست می یابد که ثابت می کند «بن» و «وایولت» عضو یک فرقه ی شوم «هودو» هستند.

مردی به نام ریشو در جریان یک انفجار در خانه خود کشته میشود. در این میان همسر ریشو، رانی کشیاپ مضنون اصلی این پرونده است. اما پلیس با بررسی نحوه آشنایی این زن و شوهر و همچنین حضور فردی به نام "نیل" در زندگی آن‌ها، متوجه وجود یک راز در گذشته این سه نفر شده و…

پنج مرد متاهل بصورت پنهانی یک پنت هاوس زیر شیروانی تهیه می کنند تا گهگاهی به آن بروند و از زندگی متاهلی شان خارج گردند اما زمانی که یک جسد در این خانه پیدا می شود شرایط تغییر می کند.

ده نفر که با یکدیگر نسبتی ندارند در یک شب بارانی، به خاطر نامساعد بودن جاده، مجبور به اقامت در یک متل می‌شوند. مدتی بعد، مسافران متل، به طرز مشکوکی یکی پس از دیگری به قتل می‌رسند...

اقتباس ویژه از بازی ویدیویی که در آن گرگ ها به یک شهر کوچک حمله می کنند…

داستان دختر جوانی که در سن هجده سالگی متوجه میشود که در دوران نوزادی از سوی خانواده ش به فرزندخواندگی پذیرفته شده و آنها خانواده اصلی او نیستند.