داستان زنی به نام بکی سامتینگ را دنبال می کند که یک نوازنده با استعداد اما خود-تخریب موسیقی پانک راک است. او با رفتارهای خود، همه را بیزار کرده و اینطور به نظر می رسد که می خواهد تمام اطرافیانش را از خود براند اما ممکن است این موضوع در نهایت به قیمت نابودی گروه موسیقی خودش تمام شود…

مردی بنام کبیر سینگ در جوانی عشق زندگی اش را میخواهند به زور با کسی دیگر ازدواج دهند و او وقتی کاری از دستش بر نمی آید کاملا از زندگی سیر میشود و هیچ هدف خاصی ندارد و به پوچی و استعمال دخانیات روی می آورد.

ادامه ی بر رمان تحسین شده و مصور که درآمریکای امروزی رخ می دهد و در آن ابرقهرمانان شخصیت‌هایی شرور هستند..

نوجوانی به نام « کلی جنسن » هنگام بازگشت از مدرسه متوجه یک جعبه اسرار آمیز در ایوان خانه اش میشود که حاوی صداهای ضبط شده «هانا بیکر» در نوار کاست می‌باشد، هانا که دو هفته قبل خودکشی کرده، یکی از همکلاسی های کلی جنسن و دختر مورد علاقه‌ش بود. کلی درصدد کشف علل خودکشی هانا بر می آید.

گروهی از هنرمندان پر تلاش و مشتاق قصد دارند به تئاتر برادوی راه پیدا کنند.

«تروی» (زک افرون) و «گابریلا» (وانسا هادجنز)، دو نوجوان که یک دنیا فاصله دارند، در جشن سال نو یکدیگر را می بینند و در میابند که عشقی متقابل میان آن دو وجود دارد.

«کاکران» (کاستنر)، خلبان سابق نیروی هوایی برای گذران تعطیلات به مکزیک می رود. در آن جا «تیبی مندس» (کویین) قدرتمند و خشن، که یک امپراتوری اختصاصی برای خود به راه انداخته، به گرمی از او استقبال می کند، چون خود را دوست و مدیون او می داند. با این همه «کاکران»، و همسر «مندس» به یک دیگر دل می بندند و با هم فرار می کنند...

جرمی غیرقابل تصور به وقوع پیوسته است و ماموران تحقیق را گیج و پریشان کرده است.

کارآفرینی جوان در اتاق هتل با جسد معشوقه‌اش روبرو می‌ شود. او وکیلی مطرح را برای دفاع از خود استخدام می‌کند.

در سال 1925 در آلاسکا، یک دسته سگ سورتمه برای نجان مردم از یک بیماری همه گیر و مرگبار، 700 مایل را طی می کنند.

داستان یک چوپان که در مراتع چین کار میکرد و ناپدید شده است. پدرش که توان صحبت کردن ندارد راه حلی برای پیدا کردنش می اندیشد.

داستان حول محور Olive که یک زن میانسال هست میچرخد. شخصی که به ظاهر مشکلات اخلاقی و روانی بسیاری دارد اما در باطن زنی آرام، دلسوز و با قلبی رئوف هست. کریستوفر که پسر Olive هست نیز با مادر و بقیه مشکلات فراوانی دارد باید دست و پنجه نرم کند. از نظر کریستوفر مادرش یک مادر وحشتناک هست و دل خوشی از مادرش ندارد...