داستان درباره زنی که به گروه جنایتکار می پیوندد و به عنوان مامور مخفی به دپارتمان پلیس نفوذ می کند تا حقیقت مرگ پدرش را کشف کند.

داستان فیلم در مورد یک مادر شاغل است که در مدرسه وکالت نام نویسی می کند تا بتواند بیگناهی برادرش را که متهم به قتل است ثابت کند...

این فیلم درباره ی یک مترجم عجیب و غریب با گذشته ای تاریک است. بعد از این که یکی از دوستان این مترجم، که میان او و دوست پسرش قرار گرفته بود، گم شده و احتمالا کشته شده است، این مترجم مورد بازجویی قرار می گیرد.

داستان در شهری کوچک در جنوب ایالت داکوتای فعلی در اواخر سال ۱۸۰۰ میلادی روایت می شود. از سراسر امریکا برای یافتن طلا مهاجران بساری کوچ می کنند که با یافتن طلا یک شبه ره صد ساله را بپیمایند.

«ایس ونتورا» ( جیم کری ) پس از موفق نشدن در نجات یک راکن، مدتی را در یک معبد میگذراند اما شخصی «بنام فالتون گرینوال» ( یان مکنیس ) به سراغش می آید و با پیشنهاد مبلغ بالایی او را برای پیدا کردن یک خفاش سفید استخدام میکند...

داستان یک شعبده باز جوان و خیابانی به نام "جیکوب لاتیمور" که تصمیم دارد پس از درگذشت مادرش از خواهر کوچیکترش مراقبت کند.

«پل هکت» (دان) یک شب محیط امن آپارتمانش را در منهتن ترک می کند و برای ملاقات با دختری به نام «مارسی» (آرکت) به محله های پایین شهر نیویورک می رود. در طول شب مجموعه ای از حادثه های عجیب و غیر مترقبه به او ثابت می کند که بهتر بود و در خانه اش می ماند و تلویزیون تماشا می کرد.

داستان درباره زنی به نام لیندی است که دچار یک اختلال عصبی نادر است که باعث می‌ شود تا گاهی خشم، تمام وجود وی را فرا بگیرد و تنها راه مقابله وی با این مشکل، وارد کردن شوک به خودش است و ...

حسابداری به نام «جاناتان» (مکگره گور) با وکیلی، «وایات» (جکمن) آشنا می شود که او را با یک کلوب دوست یابی سطح بالا ارتباط می دهد. «جاناتان» نیز توجهش به یکی از زنان عضو کلوب، «اس» (ویلیامز) جلب می شود و پس از ناپدید شدن او تازه در می یابد که «وایات» همان مردی که به نظر می آمده نیست. «جاناتان» حالا پا به دنیای جنایت و حق السکوت می گذارد...

یک مدیر کلوب شبانه در نیویورک سعی دارد برادر و پدرش را از دست قاتلان مافیای روس نجات دهد.

دنباله داستان سالها پس از اولین حمله مرگبار به خانه روی می دهد ، نورمن نوردستروم که کاملا منزوی شده , غرق در گناهان گذشته اش می شود.

یک جوان ولگرد به نام باگ با بی خانمانی، بیماری های روانی، اعتیاد به مواد مخدر و روابط دوستی ناسالم دست و پنجه نرم می کند. او در روز تولد بیست و یک سالگی اش تصمیم می گیرد به خانه بازگردد، تصمیمی که او و دار و دسته اش را به مسیر خطرناکی منتهی می کند.