زنی ربوده می‌شود و خودش را در بازی مرگباری می‌یابد که مردان نقاب‌دار زنان را تعقیب و شکار می‌کنند.

داستان فردی به نام شنون که با شنیدن خبر مرگ برادرش، به محل قدیمی خود باز می گردد تا افراد مسئول را پیدا کرده و عدالت را با دستان خود محقق سازد.

نیکلاس انجل، از پلیس‌های برتر لندن است که بدلیل توطئه همکارانش به شهر کوچکی منتقل می شود. در ابتدا همه چیز آرام است اما پس از رخ دادن یک قتل او به همه چیز مشکوک می شود و به کمک همکار چاقش دنی بارتمن، به دنبال کشف راز ماجراست.

یکی از مامورین مبارزه با قاچاق جهت انهدام سازمانی مخوف که قاچاق انسان انجام میدهد دست به دامان یکی از خلافکاران نام آشنای شهر می شود.

داستان گروهی از جوانان که آخر هفته را در خانه یکی از دوستانشان در کنار دریاچه می گذرانند. این گروه که توسط کلانتر محلی ملحق می شود، با یک محکوم فراری، رئیس بومی آمریکا، یک قاتل نقابدار به نام دیمون مواجه می شود.

عاقبت دست رد زدن به سینه ی شیطان.

یک گروه تبهکار رقیب به دنبال میلیون ها دلار پنهان شده در یک آپارتمان مجلل هستند که قرار است تخریب شود، اما ابتدا باید با سرایداری که ابتدا این پول هنگفت مخفی را پیدا کرده است، برخورد کنند.

«جان کانر» (استال) حالا بیست و پنج ساله است و T-X، پیش رفته ترین و پیچیده ترین روبات / انسان «اسکای نت» از دل زمان فرستاده می شود تا کار ناتمام T-1000، ماشین قبلی را به اتمام برساند. حالا تنها امید «کانر» برای زنده ماندن، «نابودگر» (شوارتسنگر)، آدم کش مرموز قبلی است...

«لارا کرافت» (جولی) با تشکیلاتی به نام «ایلومیناتی» درگیر می شود که رهبرشان «پوئل» خبیث (گلن) در پی به چنگ آوردن یک شیء باستانی است که قابلیت کنترل زمان و حتی مرگ را دارد. «لارا» به یاری گروه خود که به پیش رفته ترین ابزارهای تکنولوژیک مجهزند، برای یافتن آن شیء به غریب ترین نقاط کره ی زمین سفر می کند.

مادری به نام ویکتوریا که در گذشته مواد مخدر جابجا می کرد, تلاش می کند تا از گذشته‌ی تاریک خود فاصله بگیرد. از طرفی، یک پلیس فاسد و بازنشسته,دختر ویکتوریا را گروگان می‌گیرد و او را مجبور می‌کند دوباره خلاف کند و ....

گروهی از دزدان قدیمی به فوکت در جنوب تایلند می روند. آن ها هم اکنون از دزدی فاصله گرفته و به شغل مبادله اشتغال دارند. زندگی خوش آن ها تا زمانی ادامه دارد که مهدی به سراغشان می آید. مهدی بعد از یکی از دزدی ها به پانزده سال زندان محکوم شد و اکنون به دنبال سهم خود می گردد.

پس از نبرد، جوگه لیانگ به سرزمین وو می‌رود و از فرمانروا سون چیان می‌خواهد تا با لیو بی متحد شود اما او می‌گوید که نیاز به تفکر بیشتری دارد. در این زمان جوگه لیانگ با جو یو، فرمانده ارتش و نایب‌السلطنه کشور وو که سخت مشغول آموزش لشکر خود است آشنا می‌شود و درمی‌یابد که او نیز موافق جنگ با سائو سائو است. سون چیان نیز سرانجام با اعلام حمایت خود از لیو بی با او متحد شده و کشور وو نیز وارد جنگ علیه سائو سائو می‌شود ...