این فیلم به کارگردانی اندرو لاو، براساس یک رویداد واقعی در ماه مه سال ۲۰۱۸ ساخته شده، وقتی شیشه جلوی کابین خلبان یک هواپیمای سیچوان ایرلاینز در حالی که هواپیما در حال پرواز در ارتفاع ۳۰۰۰۰ پایی بود متلاشی شد.

یک صاحب زمین ، یک سیاستمدار ، یک کنتس ، یک ژنرال و همسرش در یک منزل بزرگ جمع شده و در مورد مرگ ، جنگ ، پیشرفت و اخلاق بحث می کنند. هرچه زمان می گذرد ، بحث جدی تر و داغتر می شود...

نگاهی به داستان زندگی «جورج جانگ»، مردی که در سال ۱۹۷۰ بازار کوکائین امریکا را راه انداخت.

زندانی که به قید التزام آزاد شده با رفیق قدیمی ش برای پیدا کردن ساک پر از پولی که پنج سال قبل هنگام فرار از دست افراد سازمان مبارزه با مواد مخدر پنهان کرده، همدست میشود،در حالی که کلانتر هم او را تعقیب میکند.

این فیلم ادای احترام است به So Wa Wai، اولین ورزشکار پارالمپیک هنگ کنگ که مدال طلا گرفت. حتی اگر شروعی متزلزل داشته باشید باز هم می توانید در خط پایان نفر اول شوید.

فرد زندانی که در مرکز بازداشتگاه گوانتانانو، ارتش آمریکا، مبحوس است، از یک وکیل مدافع برای آزادی خود کمک می گیرد.

یک پزشک ارتشی که از اختلال استرسی پس از آسیب روانی رنج می برد، به مواد مخدر روی آورده و اعتیادش سبب می شود که بدهی زیادی بر روی دوشش قرار گیرد. او برای پرداخت بدهی هایش به طور مرتب از بانک دزدی می کند.

یک دختر نوجوان هفده ساله به نام ورونیکا که اهل میسوری است متوجه می شود که باردار شده است، تحولی که در زندگیش ایجاد می شود تهدیدی برای آرزوهایش است که در این صورت تحصیل در دانشگاه کالاهای و آینده شغلی او پایان خواهد یافت.

پلیسی به نام «جو دیکن» ملقب به «دیک» برای جمع‌آوری مدرک به لس‌آنجلس فرستاده می شود, اما درگیر یافتن قاتلی می‌ شود که شهر را وحشت‌زده کرده. گروهبان «جیم بکستر» تحت تأثیر مهارت‌های پلیسی دیک قرار می‌گیرد و به صورت غیررسمی به او کمک می‌کند.

داستان در مورد یک خانواده قصاب است که همگی آنها سادیست دارند و هرکسی که مسیرش به آنها بخورد را به طرز وحشیانه ای سلاخی میکنند و….

داستانی براساس واقعیت درباره "کریس کایل" سرباز نیروی دریایی آمریکا که توانست تبدیل به ماشین آدم کشی ارتش امریکا شده و رکورد بیشترین قتل دشمنان در جنگ بعنوان یک تک‌تیرانداز آمریکایی را از آن خود کند.

داستان این فیلم از درباره‌ی وقایع باورنکردنی یک سگ چوپان به نام پالم است که صاحبش ناخواسته در فرودگاه رهایش می کند. او اکنون با نیکلاس نه ساله‌ای که مادرش مرده و پدرش را بسختی بیاد می آورد، دوست می شود.