داستان فردی به نام بریجت که دوست دارد برای همیشه مجرد بماند اما زمانیکه متوجه می شود حامله است و حرفه شغلی اش در خطر افتاده، مجبور می شود که به دنبال پدر نوزاد بگردد ولی او نمیداند که پدر نوزاد چه کسی است.

داستان نویسنده‌ای که در زمان جنگ جهانی دوم، مجذوب یک انجمن کتاب‌خوانی مخفی می‌شود که در زمان اشغال جزیره‌های مانش توسط آلمان‌ها، گسترش پیدا کرد.

در سال 2038 جورج آلمور بر روی هوش مصنوعی که مشابه انسان واقعیست کار میکند. آخرین نمونه اولیه وی تقریباً آماده است. این مرحلهٔ حساس, پرخطرترین مرحله نیز می باشد. به خصوص که او هدفی دارد که باید به هر قیمتی مخفی بماند: یعنی پیوند مجدد با همسر متوفی اش

مارس 2046. گروهی پژوهش گر موقع حفاری در یکی از پایگاه های موجودات فضایی بین زمین و مریخ، بی هیچ دلیلی قتل عام می شوند. هشت کاماندو به رهبری «سارج» (راک) و آجودانش، «جان گریم» (اربن)، مأموریت می یابند در این زمینه تحقیق کنند...

دختر جوان یتیمی به نام سوفی با غولی به نام BFG آشنا می شود و پی می برد که وی بر خلاف ظاهر ترسناکش، بسیار دوست داشتنی است. و در سیر داستان دو غول بزرگتر که نام شان بلادباتلر و فلش لامپ ایتر است نقشه های شیطانی در سر دارند(نقش بد داستان) و به همین دلیل سوفی و BFG روانه لندن می شوند تا ملکه را از نقشه های شیطانی آنها آگاه کنند تا اینکه …

چهار هفته پس از پخش شدن ویروسی وحشتناک و علاج ناپذیر در انگلستان که قربانیان را به موجواتی دیوانه و وحشی تبدیل می کند، عده‌ای از بازماندگان برای یافتن یک پناهگاه، تمام کشور را زیر پا میگذارند.

یک موجود فضایی که سفینه اش نزدیک یک جنگل رنگارنگ آفریقایی سقوط کرده است، بسیار دلتنگ خانه اش است. دوستان حیوان جدیدش باید قبل از اینکه پدر فاتحش سیاره را تصرف کند، او را به سفینه اش برگردانند و در مورد دوستی و خوشی به او درس هایی بدهند.

دویست و پنجاه سال بعد, زندگی بشر با ورود نیروهای خیر و شر مورد تهدید قرار گرفته است. تنها زنی که معروف به پنجمین عنصر (میلا جوویچ) است می تواند شر را از زندگی بشر دور کند و آنرا از بین ببرد. او در این راه از کمک یک سرباز کارکشته قدیمی به نام «کربن دالاس» (بروس ویلیس) که اکنون راننده تاکسی است نیز بهره می برد.

زمانی که دو پلیس بیش از حد فعال از کار برکنار می‌شوند، باید به دنیای زیرزمینی خلافکاران برای بازپس گیری عدالت وارد شوند.

لندن، اوایل قرن بیستم. آشنایی نویسنده ای به نام «جیم بری» (دپ) با زنی بیوه به نام «سیلویا» (وینسلت) و فرزندانش منجر به خلق نمایش نامه ی «پیتر پن» می شود...

دختری که بخاطر ابتلا به سرطان خون قرار است بزودی بمیرد، لیستی از چیزهایی که دوست دارد قبل از مرگ داشته باشد تهیه می کند. بالاترین گزینه در این لیست، پیدا کردن یک عشق واقعی است...

«تئو کانروی» مرد میان‌سال موفقی است که ازدواجش با یک بازیگر بسیار جوان به نام سوزانا، به واسطه‌ی پنهان‌کاری‌های همسرش، تعصب خودش، و لکه‌های تاریک گذشته‌اش، به کلی از هم می‌پاشد. تئو و سوزانا به همراه دختر شش ساله‌شان «الا»، برای احیای این رابطه و گذراندن تعطیلات به خانه‌ای مدرن و زیبایی واقع در مناطق ییلاقی ولز می‌روند.