روایت الیسا سانچز در سال 1901 که هویت خود را به ماریو سانچز تغییر می دهد تا بتواند با عشق 15 ساله‎ اش، مارسلا گراسیا، ازدواج کند...

«هاچ» به تازگی عاشق دختر جذابی بنام «جین» شده، اما نمی تواند عشق قبلی اش «بابی» را فراموش کند. از این رو یک مثلث عشقی میان آن ها شکل می گیرد...

این فیلم به بررسی داستان زندگی آندرس اینیستا می پردازد. او زمانی در باشگاه بارسلونا بازی می کرد و اکنون در باشگاه ویسل کوبه بازی می کند.

«پائول» یک راننده‌ی کامیون است که در عراق مشغول کار می‌باشد. او از طرف گروهی مورد حمله قرار می‌گیرد و داخل تابوتی، زیر خاک دفن می‌شود. حال او با داشتن تنها یک چراغ قوه و تلفن همراه، باید از شرایط موجود رهایی یابد.

داستان در مورد دو فرد جوان است که هرکدام متعلق به دنیای متفاوتی هستند، و عاشق یکدیگر شده اند...

آنجل در یک مرکز اورژانس کار می‌کند. بعد از یک حادثه ناراحت کننده،در حالی که روز به روز شک و تردیدش نسبت به همکارش وین افزایش پیدا میکند، زندگی اش تحت شعاع قرار می‌گیرد.

جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانه هایی از گذشته و احتمالاً آینده اش می باشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید می رود تا آنچه را که می خواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.

تروور رزنیک یک اپراتور ماشین تراش است که از بیماری بی‌خوابی رنج می برد و یک سال میشود که نخوابیده. با اتفاقات عجیب و غریبی که در خانه و محل کارش رخ میدهد، او کم کم به سلامت عقل خودش شک می کند. گفتگو با همکار بد قیافه‌اش که ظاهرا همه وجودش را انکار می کنند، و پیدا کردن یادداشت‌هایی معمایی روی یخچال خانه‌اش، باعث شده او به همه اطرافیانش بدگمان شود.

دو مامور سی آی ای به نام های پالمر و گاگانو ماموریت دارند یک ویروس کامپیوتری به نام \"اتحاد شوروی\" را نابود سازند. آن ها با استفاده از واقعیت مجازی وارد سیستم شده اما ماموریتشان به یک تله تبدیل می گردد.

"نورنو" سربازی از نژاد نیمه رومی ست که برای کمک به مردمش که در حال مرگ هستند, باید کوهستان های برفی ارمنستان را که مملو از نیروهای گشت اشکانی می باشد پشت سر بگذارد.

یک عمل محبت آمیز ساده همیشه عکس العملی به همراه دارد، حتی در مکانی یخ زده و دور افتاده. هنگامی که پستچی جدید اسمیرنزبرگ یعنی جسپر، با یک اسباب بازی ساز به نام کلاوس رفیق می شود، هدایای آن ها یک دشمنی قدیمی را از بین می برد.

در دوران کورالیتو در آرژانتین، ساکنان یک شهر کوچک متوجه می شوند که رئیس بانکشان به همراه یک وکیل فاسد پول های آن ها را دزدیده است. آن ها اکنون نقشه ای برای باز پس گرفتن پول های دزدیده شده ی خود دارند.