"لوک هابز"،نماینده امنیتی دیپلماتیک جانسون در آمریکا، به طور غیرمنتظره ای با "دکارد شاو استاتهام" متحد می شود.

فیلمی هیجان انگیز و پر تنش که روایتگر داستان خانواده ایست که برای تعطیلات، به جزیره‌ای گرمسیری سفر می‌کنند. آن‌ها پس از رسیدن به این جزیره و مستقر شدن در آن، متوجه واقعیت خطرناکی می‌شوند. حضور در این جزیره سبب شده که اعضای خانواده با سرعت بسیار زیادی پیر شوند و همین موضوع ....

جزیره ای در جنوب ژاپن. «سوسوکه» پسر بچه ای پنج ساله است که همراه مادرش در خانه ای کوچک بالای صخره ای مشرف به یک شهر کوچک بندری زندگی می کند. او با یک ماهی قرمز کوچولوی دختر به نام «پونیو» دوستی پیدا می کند که آرزو دارد انسان بشود.

کن کانکی بالاخره با طبیعت آدم خواری خویش کنار آمده است و ترس و تنفری که در وجودش قرار داشت را کنار گذاشته است. بعد از فرار از بند و شکنجه، او اکنون به آئوگیری پیوسته است؛ همان سازمانی که او را دزدید. این کار او باعث شده است دوستانش به اهداف حقیقی او و وفاداری اش شک کنند.

داستان دانشجویی که آرزوها و رویاهای خود را دارد. کاشف به عمل می‌آید که این یک رویای محض است و بنابراین او افراد خانواده خود را به قتل میرساند. مدیران رسانه‌های معمولی به دنبال پاسخی برای فروش بیشتر هستند. یک روانشناس در حال نوشتن یک کتاب در مورد این شخصیت و حادثه است.

دو سال از زمان حمله سی سی جی به انتکیو میگذرد. اگر چه جو در توکیو به علت افزایش نفوذ سی سی جی به شدت تغییر کرده است، اما غول ها همچنان مشکلاتی ایجاد می کند ...

داستان روایت گر فضایی فانتزی و تاریک در شهر توکیو است، موجودات مرموزی به نام "غول" در پی شکار و خوردن انسان ها هستند . و مردمی که بسیار وحشت زده اند، زیرا نمی دانند "غول ها" پشت کدام چهره انسانی مخفی شده اند. "کانکی" یک دانشجوی ساده است که بعد از آشنایی با دختری که علایق مشترکی به خواندن کتاب دارند سرنوشتش برای همیشه تغییر می کند...

چهارمین و آخرین قسمت از بازسازی این مجموعه دوست داشتنی. میساتو و گروه وی وارد پاریس می شوند. شهری که اکنون از تشکیلات در وضعیت بحرانی رنگ شده است.

حیوانات خانگی همیشه باهم اختلاف دارند، اما وقتی می‌فهمند یک خرگوش دوست‌داشتنی سفید به نام گلوله‌برفی سعی دارد تا یک ارتش از همه حیوانات خانگی تشکیل دهد و از حیوانات و صاحبانشان که زندگی خوشبختی دارند انتقام بگیرد؛ تمام اختلاف‌ها را کنار می‌گذارند.

داستان موجودی افسانه ای که به دنبال خانواده خود است.

ماجراهای پسری دبیرستانی به نام ایچیگو که توانایی دیدن ارواح را دارد. زندگی وی پس از برخورد با یک روح مرگ به کلی دگرگون می‌شود. اکنون او پس از بدست آوردن قدرتی عجیب می‎تواند از شهر کاراکورا در مقابل نیروهای پلید محافظت کند.