خانواده اى که در یک منطقه روستایى و دور از شهر به زندگى کسالت بار خود ادامه مى دهند، اکنون دو فرزند آن ها در بیابان گم شده اند و آنها به چالشى بزرگ کشیده شده اند و مثل اینکه ناپدید شدن بچه ها به گذشته آنها مربوط است.

سال ها پیش در مکانی دور افتاده در حومه ی شهر، دختری جوان به همراه برادر کوچکش برای یافتن غذا و کار به جنگلی تاریک می روند اما با مجموعه ای از رویداد های شیطانی و وحشتناک مواجه می شوند.

"والاس" که همیشه روابطی بی نتیجه داشته، به سرعت با "چنتری"، که با دوست پسر قدیمی خود زندگی می کند، آشنا می شود. آنها با همدیگر به دنبال پاسخ به این پرسش هستند که چه می شود اگر بهترین دوست شما تبدیل به عشق زندگیتان شود...

یک زن به دنبال انتقام از کسانی است که یک سقوط هواپیما را ترتیب دادند که باعث کشته شدن خانواده اش شد.

اگر ماشین ها هوشمندتر ازانسان ها شوند، چه بر سر بشریت خواهد امد؟؟؟

در پادآرمان‌شهری در آینده و یا شاید یک دنیای موازی عجیب، بزرگ‌سالانی هستند که مجردند و یا در پیدا کردن زوج ناتوانند. آنها باید به یک هتل بروند و ظرف ۴۵ روز شریک زندگی مناسبی پیدا کنند؛ در غیر این صورت، به حیوانی دل‌خواهِ خودشان تبدیل می‌شوند و آن‌ها را در جنگل رها می‌کنند.

حضور ناگهانی دو زن مرموز در یک شهر ساحلی در حالی که بدنبال سرپناه در شهر هستند، شهروندان را با عواقب مرگبار راز این دو مواجه می کند...

با اینکه «کریستی» در دوران کودکی از معلولیت شدید، رنج می‌برد اما به مرور زمان نشان می‌دهد روحیه‌ی سرسختی داشته و از هوش سرشاری نیز برخوردار است. او فقط می‌تواند از پای چپ خود استفاده کند و سعی می‌کند با استفاده از آن و از طریق هنر، افکار خو را به دیگران منتقل نماید.

یک شکارچی تازه کار و پدرش برای از بین بردن آخرین گله گرگ ها به ایرلند سفر می‌کنند. اما هنگامی که با دختری از قبیله‌ای مرموز، که گفته میشود شباهنگام به گرگ تبدیل می‌شود، آشنا می‌شوند، همه چیز تغییر می‌کند.

گروهی از بچه ها برای تعطیلات به کورنوال رفته اند. آن ها در ساحل آن جا با یک موجود جادویی روبرو می شوند که توانایی برآورده کردن آرزو هایشان را دارد...

چه چیزی مردم عادی را مجبور به کشتن یکدیگر به خاطر پول می کند؟ چه چیز بهتر از ورشکستگی مالی و غرق شدن در مشکلات که آنها را به سوی این عمل بکشاند و همه این کارها طبق یک قانون سختگیرانه با رضایت بزرگسالان انجام می شود؟ این یک تجارت است.

داستان این فیلم ۴ هفته بعد از فیلم قبلی آغاز می شود. بریجت جونز عشق زندگی اش را پیدا کرده و اکنون از خودش می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است؟