ابیگیل دخترک جوانیست که در شهری زندگی می کند که مرزهایش سال ها پیش به دلیل یک بیماری مزمن همگانی بسته شده است. پدر او یکی از بیماران بود و وقتی ابیگیل شش سال داشت او را گرفته بودند.

بعد از وقوع حادثه ای مرموز، یک معمار جوان در دنیایی عجیب و غریب به هوش می آید. او باید قوانین و مقرراتی که بر این دنیا حاکم است را متوجه شود و برای زنده ماندن بجنگد. او به دنبال یافتن راه خروجی از این دنیا به سمت دنیای واقعی می باشد.

با فرود یک سفینه فضایی، زندگی "جولیا" زیر و رو شد. اکنون پس از سه سال بشر در آستانه تجربه ای جدید است....

به تازگی سفینه ی بزرگ بیگانگان فضایی به مرکز روسیه برخورد می کند و خسارات جانی و مالی شدیدی را حاصل می شود و به همین خاطر مردم خواهان ترک بیگانگان از زمین هستند و دولت برنامه ای برای مقابله با آنها می چیند.