آنا نقش خانم گری خود را بازی می کند و او را به ثبات نا آشنا می کشد، تهدیدات جدید می تواند پایان شادی آنها باشد قبل از اینکه حتی آغاز شود.

داستان زندگی آناستازیا استیل، دانشجوی ادبیات، زمانیکه که با کریستین گری، میلیاردر خوش‌تیپ و در عین حال رنج‌دیده آشنا می‌شود و برای همیشه تغییر می‌کند.

داستان فیلم روایت‌گر نخستین درگیری‌ها و نبردهای میان انسان‌ها و اورک‌ها در جهانی به نام "آزروث" است و نگاهی به هردو طرف درگیری خواهد داشت. اورک‌ها از سرزمین خود "درائنور" برای یافتن دنیایی بهتر کوچ کرده‌اند و پا به "آزروث"، سرزمین انسان‌ها گذاشته اند. با ورود اورک‌ها و رویارویی‌ انسان‌ها با آن‌ها، "آزروث" به آستانه‌ی جنگ کشیده شده است ...

«ایوان تربورن» در شهری کوچک به همراه مادرش زندگی می کند. او از اختلالات حافظه رنج می برد و گاهی اوقات بطور ناگهانی خودش را در جایی دیگر می یابد، در حالی که نمی داند چطور از آنجا سر در آورده است. هرچه سنش بالاتر می رود، از این اختلالات کاسته میشود، بطوری که بنظر می رسد کم کم سلامتی‌اش را بدست آورده.

«نیک پوئل» (چتوین) دانش آموز سال آخر دبیرستان را هم کلاسی خلافکارش «آنی نیوتن» (لویوا)، به شدت کتک می زند. حالا این وظیفه ی روح «نیک» است که پیش از آن که کار از کار بگذرد، محل جسم رو به مرگ خود را به مادرش (هاردن) و پلیس اطلاع بدهد...

امیلی جنگینز (رنی زلوگر) یک مددکار اجتماعی است که به کار خودش صمیمانه عشق می ورزد. امیلی گرچه با مقوله ی خشونت های خانوادگی آشنایی کامل دارد اما زمانی که رسیدگی به پرونده ی شماره ی ۳۹ را که مربوط به دختر ده ساله ای به اسم لیلیت سولیوان می شود...

به تازگی افرادی سودجو پا به عرصه شرارت گذاشته اند که کارهایی بسیار وحشتناک انجام می دهند. هدف آنها از انجام این جنایات کثیف، ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و رسیدن به ثروتی است که از راه فروش اعضای بدن قربانیان بدست می آورند. اما با دخالت چند تن از افراد شجاع، موضوع پیچیده تر از قبل می شود اما آنها نمی دانند که چه سرنوشت وحشتناکی در پیش رویشان است …

یک ایده بکر که به نظر می رسید میلیون ها دلار عاید یک مهندس می کند, باعث متواری شدن او می شود, و دلیل تحت تعقیب بودن او می شود.

لئونارد مردی که حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و دیگر قادر نیست چیز جدیدی را به خاطراتش اضافه کند. او بوسیله یادداشت‌ها و خالکوبی‌ کردن بدنش، به دنبال مردی است که فکر می کند همسرش را به قتل رسانده. در واقع این هدف آخرین چیزی است که او به یاد می آورد.