همزمان بانزدیک شدن فرودو و سم به موردور,پیروان پراکنده آنهادر برابر متحد جدید سارون،یعنی "سارومان"، وگروه های وحشی آیزنگارد ایستادگی می کنند.

یک هابیت مهربان از اهالی شایر و هشت همراهش برای نابودی یک حلقه قدرتمند راهی سفر می شوند؛آنها قصد دارند سرزمین میانه را از شر ارباب تاریکی، "سارون" نجات دهند.

در یک شهر بزرگ صنعتی و در آلونکی نیمه ویران، «چارلی باکت» کوچولو (هایمور) هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگی گرم و صمیمانه ای دارد، تا این که بلیت ویژه ی طلایی پنهان در زرورق شکلات های «ویلی وانکا» (دپ) را پیدا می کند. او به این ترتیب هم راه چهار برنده ی دیگر به گشتی خصوصی در داخل کارخانه ی عظیم «ویلی وانکا» دعوت شده است...

ویکتور فن دورت و ویکتوریا دورگلات بنا به ملاحضات مالی و اجتماعی خانواده‌هایشان می‌خواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابه‌ای را که باید بگوید فراموش می‌کند. او به جنگل می‌رود و در حالی که خطابه‌اش را با خود تکرار می‌کند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است می‌گذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مرده‌ای است که از خاک بیرون مانده است. ماجراهای ویکتور، سرگردانیش در دنیای مردگان و عشق یک طرفه عروس مرده به او از این جا آغاز می‌شود.

داستان فیلم درباره زندگی دو دوست است که خبرنگار جنگی هستند و در سال ۱۹۸۸ برای پوشش خبری جنگ میان پیشمرگ های کرد و صدام به عراق سفر می کنند...

سه سال از آغاز جنگ کلونها گذشته است و شوالی های «جدای»، «ابی وان کنوبی» و «آناکین اسکای واکر» بسختی جنگیده اند. «آنا کین»که به طور پنهانی با «سناتور پادمه» ازدواج کرده، از ترس از دست دادن او و تحت فشار «صدراعظم پالپاتاین» و دوستی کنوبی تصمیم می گیرد به نیروی تاریکی بپیوندد…

ده سال پس از اولین ملاقات، آناکین اسکای واکر عشق ممنوعه ی را با پادما تجربه می کند ، "اوبی وان" تحقیقاتی را درباره سوقصد به سناتور انجام می دهد,او متوجه تشکیل ارتش مخفی جدی می شود.

این فیلم داستان مردی است به نام «بارناباس کالینز» ( دپ ) که یک روز درسال ۱۷۵۲ میلادی قلب جادوگری به نام «آنجلیک بوچرد» ( گرین ) را می شکند این جادوگر او را تبدیل به خون آشامی کرده و زنده به گورش می کند. حالا بعد از ۲۲۰ سال او آزاد شده و اتفاق های عجیبی در انتظارش است...