«کِر» یک دختر دبیرستانی مشهور است که با ماجراهای خاص دوره نوجوانی دست و پنجه نرم می کند...

یک حادثه در تونلی در شهر نیو یورک باعث بسته شدن دو سر تونل می شود، و در این بین یک قهرمان سعی در نجات مردم و رهبری آن ها به سمت راه خروج را دارد...

در دنیایی که ساکنانش روبات ها هستند؛ «رادنی کاپرباتم»، مخترع جوان با استعدادی است که از شهر ریوت عازم «روبات سیتی» می شود. اما «رادنی» در آن شهر بزرگ نمی تواند «بیگولد»، مخترع درخشان مورد علاقه اش را پیدا کند...

کمیته‌ی پیوند اعضا، تنها یک ساعت وقت دارد تا تصمیم بگیرد که کدام یک از سه بیمار موجود، لیاقت پیوند قلب و ادامه‌ی زندگی را دارد. آن‌ها این تصمیم را با تمام مشکلات موجود، می‌گیرند و هفت سال بعد، با عواقب آن تصمیم سرنوشت ساز،‌ دست و پنجه نرم می‌کنند...

«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ی همان کارآگاه خصوصی مشهور (راندتری)، یکی از کارآگاهان خبره ی پلیس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ویلیامز)، مأمور رسیدگی به پرونده ی قتل دانشجویی سیاه پوست می شود. در جریان پی گیری طولانی این پرونده، «شفت» به صرافت می افتد که از خدمت در نیروی پلیس کناره گیری و یک آژانس کارآگاهی باز کند...

«گومس آدامز» (جولیا) با همسرش، «مورتیشا» (هیوستن)، دو فرزندش، «ونزدی» (ریچی) و «پوگسلی» (ورکمن) و مستخدمان وفادارش، «تینگ» (که دستی بریده از مچ است) و «لورچ» (استرویکن)، زندگی نامتعارفی را در قصری عجیب و غریب می گذرانند. «گومس» به دنبال «فستر»، برادر گم شده اش است و وکیل حقه باز خانواده (هدایا) می کوشد مردی به نام «گوردون» (لوید) را به جای «فستر» جا بزند و املاک «آدامزها» را تصاحب کند.

تخریب خانه پدربزرگ و مادربزرگ مرد جوانی، وی را به انتقام جویی تحت شخصیتی نقابدار سوق می دهد.

داستان پسری که با از دست دادن مادرش با ایجاد یک رابطه خطرناک با هیولایی که شایعه شده در جنگل سکونت دارد، مقابله می کند.

پس از انفجار یک قایق در لنگرگاه سن پدرو، پلیس ۲۷ جسد و مقداری مواد مخدر به ارزش میلیونها دلار را در کنار این قایق منهدم شده پیدا می کند. تنها نجات یافتگان این حادثه نیز که دچار سوختگی شدید شده اند تعدادی تروریست مجارستانی و مردی به اسم وربرل کینت می باشند...