یک مجری تلویزیونی به نام «جوانا ابرهارت» (کیدمن) و شوهرش، «والتر کرزبی» (برادریک)، به حومه ی آرام و بی سروصدای استپفورد نقل مکان می کنند. پس از چندی «جوانا» که استپفورد را زیادی آرام و شسته رفته یافته، از رفتار برده وار و در عین حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ی زنان آن جامعه ی کوچک یکه می خورد. در این میان تنها مورد استثنایی، «بابی مارکوویتس» (میدلر)، نویسنده ای پر شور است...

داستان سه برادر و پدرشان که سال ۱۹۰۰ در بیابانی دوردست در امریکا زندگی می کنند، و اینکه چگونه زندگی‌شان با طبیعت، جنگ، پیشینه‌شان و عشق آمیخته است.

رویکرد جدید قرنطینه جهانی و داستانهای نشاط آور ناشی از آن. مردم در سراسر جهان این فرصت را داشته اند که در فرصتی بی نظیر و تکرار نشدنی به درستی از طبیعت استفاده کنند.

پلیسی خود را در شرایطی بحرانی و حساس می یابد. وقت تنگ است و او باید هر چه سریع تر گروگانی را پیدا کند که به طور اتفاقی گروگان گیر را کشته است.

داستان نبرد میدوی که توسط رهبران و سربازان نقل می‌شود.

داستان درباره‌ یکی از ماموران پا به سن گذاشته‌ی آژانس امنیت ملی با نام هنری است که در آستانه‌ی بازنشستگی از طرف سازمان هدف مرگ قرار می‌گیرد. او در ادامه درمی‌یابد کسی که برای کشتن وی آمده، یک نسخه‌ی جوان‌شده و تکامل‌یافته از خودش است که قرار است جایگزین وی شود.

این مستند نگاهی دقیق به جدال های قضایی که وکلای اتحادیه آزادی مدنی آمریکا در دوران دولت ترامپ با آن روبرو هستند، می اندازد.\r\n 

یک بچه روبات ,که با تکنولوژی بسیار پیشرفته‌ای ساخته شده ، تمام تلاش خود را به کار می بندد تا به یک پسر واقعی تبدیل شود و دوباره عشق مادرش را که یک انسان واقعی ست، را بدست آورد.

الهام گرفته شده از داستان های واقعی تبهکاران خیابانی نیوزیلند در طی سی سال، این فیلم danny را در سه لحظه سرنوشت ساز زندگی اش، از وقتی که یک پسر معمولی بوده تا وقتی که به یک تبهکار خشن تبدیل می شود، دنبال می کند.

دو آواره - «ماکس» (هاکمن) و «لاین» (پاچینو)- در کالیفرنیای شمالی با هم آشنا می شوند و وقتی «ماکس» تعریف می کند که می خواهد با پس اندازهایش در دوران حبس، در پیتسبرگ یک کارواش راه بیندازد، تصمیم می گیرند با هم کار کنند...

داستانی واقعی از رابطه‌ای غیرممکن میان آن اتواتر، فعال حقوق مدنی، و سی.پی الیس، رهبر ضد سیاه پوستان محلی.

کلبه قدیمی که 47 سال پیش در ان زندگی می کرد و خاطرات پسر یتیم ان روزها، پس از شنیدن زنگ تلفن در جلو پیرزن ظاهر شد...