زنی جوان با یک بیوه تنها دوست می‌شود.

داستان درباره شرکتی است که حافظه افراد را پاک کرده و به ان ها هویت و شخصیتی جدید می دهد، شخصیت کاملا بی نقص و مشکل. شخصیتی که در هر زمان قابلیت جایگزینی و تعویض خواهد داشت...

در سال 2038 جورج آلمور بر روی هوش مصنوعی که مشابه انسان واقعیست کار میکند. آخرین نمونه اولیه وی تقریباً آماده است. این مرحلهٔ حساس, پرخطرترین مرحله نیز می باشد. به خصوص که او هدفی دارد که باید به هر قیمتی مخفی بماند: یعنی پیوند مجدد با همسر متوفی اش

داستان مسافران یک قطار که در حادثه‌ی سرقت به داخل یک رودخانه سقوط می‌کنند و در این میان باید تصمیم بگیرند که منتظر کمک بمانند و یا خودشان راه خروج را پیدا کنند. اما در این میان در اعماق تاریکی موجودی ترسناک وجود دارد که سعی می‌کند آنها را شکار کند.

سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...

بعد از یک ماجراجویی شبانه، زندگی طولانی کونتین نابود میشود و مارگو ناپدید میشود. نشانه هایی برای کونتین و دوستانش به جای میماند که آنها را برای یک عمر به دنبال خود می کشد.

پس از اینکه یک نوجوان شانزده ساله ناپدید می‌‎شود، پدرش سعی دارد تا با بررسی محتوای لپ‌تاپ فرزندش، سرنخی برای پیدا کردن او بدست آورد.

اکنون پنج سال از ناپدید شدن کیت و هانتر می گذرد. اما ظاهرا مشکلاتی که برای این دو خواهر رخ داد ،پایانی ندارد. چرا که یک خانواده حومه شهری با ورود یک زن مرموز و فرزندش به محله شان، شاهد اتفاقات عجیب و مشابهی هستند که درک آن مشکل است و…

مجموعه‌ای از داستان‌های مرموز که زندگی پیانیستی نابینا را تغییر می‌دهد. او حال باید جرمی را گزارش دهد که هیچوقت شاهدش نبوده.

خانواده‌ی «گاردنر» به منطقه‌ی دور افتاده‌ای در نیواینگلند می‌روند تا از هیاهوی شهرنشینی در قرن بیست و یکم بگریزند. آن‌ها همچنان که سعی می‌کنند با زندگی جدید خود خو بگیرند می‌بینند که یک شهاب سنگ در نزدیکی محل سکونت‌شان فرود می‌آید. این سنگ مرموز به نظر می‌رسد که با زمین در هم می‌آمیزد و هر چیز پیرامونش از جمله انسان‌ها را به رنگی عجیب و ماورائی درمی‌آورد.

پس از وقوع یک تراژدی ,ماجا، دانش آموزی در استکهلم، به خاطر قتل به دادگاه می‌رود. پس از افشا ماجراهای دیگر شبهات بیشتری بوجود می آید.

«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.