«رابرت پتینسون» و «ویلم دافو» در نقش دو نگهبان فانوس دریایی در یک جزیره‌ی دور افتاده و اسرارآمیز در دهه‌ی ۱۸۹۰ به ایفای نقش پرداخته‌اند.

یک زن جوان با بیماری "آنیژا" (گونه‌ای از اختلالات حافظه‌ای که ناتوانی ناقص یا کامل در یادآوری تجربه‌های گذشته است) تبدیل به یک مورد کلیدی در یک پرونده ناپدید شدن می شود...

یک مغازه دار مرموز چهار داستان ترسناک را روایت می کند. هر یک از این داستان ها در یک روز تعطیل اتفاق افتاده اند.

کودکی از دنیایی دیگر وارد کره زمین شده اما به جای ایفای نقش ابرقهرمان، دارای شرارت شیطانی است.

خانواده ای جوان به آپارتمانی جدید در حومه ی شهر نقل مکان کرده اند. پرستاری که آن ها برای دختر تازه متولد شده شان به خدمت گرفته اند، خیلی زود اعتمادشان را جلب می کند. اما اگور ،پسر بزرگتر ، از رفتارهای ترسناک زن حرف می زند ...

بعد از خودکشی مشکوک همسر سابق سسیلیا، تمام ثروت همسرش به او می رسد اما سسیلیا تصور می کند که مرگ او صحنه سازی بوده است. بعد از این رویداد، مجموعه ای از اتفاقات مهلک به وقوع می پیوندد و سسیلیا در تلاش است تا ثابت کند فردی که هیچ کس نمی تواند او را ببیند، برایش مزاحمت ایجاد می کند.

مردی با گذشته ای رازآلود برای فرار از جهنم شخصی خود - فقط برای رسیدن به جایی بسیار بدتر، از کشور فرار می کند.

داستان یک دریانورد تنها که در قایقی که روی حالت هدایت خودکار تنظیم شده، گرفتار می شود.

شش ماه پس از حوادث مرگبار نوار ویدئویی, شواهد حاکی از وجود شیطانی است که در تاریکی در کمین است.

مجموعه ای از نقاشی ها باعث ایجاد رعب و وحشت در خانواده ای می شوند که به هفت گناه مرگبار آلوده شده اند: طمع، حسادت، پرخوری، شهوت، تنبلی، غرور و خشم.

زنی جوان متوجه می شود که نامزدش توسط موجودی تسخیر شده است.

گروهی از مردم که در یک آسانسور گیر افتاده‌اند، پی می برند که شیطان هم در میان آن‌هاست.