سوپر قهرمان لاابالی و الکلی لس آنجلس، «جان هنکاک» (اسمیت) اگرچه جان بسیاری را نجات می دهد، اما باعث خرابی های بسیاری نیز می شود. تا این که مردی به نام «ری امبری» (بیتمن) که هنکاک جانش را نجات داده تصمیم می گیرد که تغییری در ظاهر، رفتار و روابط عمومی سوپر قهرمان به وجود بیاورد...

فردی به نام \"کالا\" که در بچگی از شهر تیرونلولی می‎گریزد، به مومبای نقل مکان می‎کند. جایی که با زندگی در میان خرابه‎های دراوی، تبدیل به اربابی قدرتمند می‎گردد.

داستان فاجعه‌ای در زیردریایی که ملوانان در حال نجات خود هستند و خانواده‌هایشان نبردی سیاسی را متحمل می‌شوند.

یک نابغه ی سادیسمی قصد دارد نوع عجیب و غریب و پیچیده ای از عدالت را به اجرا در آورد. این فیلم قسمت نهم مجموعه ی ارّه می باشد.

داستان نوجوانی خجالتی به نام وایولت که رویای فرار از شهر کوچکش و ارضای اشتیاق به خوانندگی‌اش را دارد. با کمک فردی راهنما، او وارد یک مسابقه‌ی محلی خوانندگی می شود که او را مورد آزمایش قرار خواهد داد.

سال ۱۹۶۴. در مدرسه ای کاتولیکی، رابطه ی مبهم یک کشیش بنام «پدر برندن فلین» با دانش آموزی سیاه پوست که ۱۲ سال سن دارد، مورد ظن مسئولان مدرسه قرار می گیرد...

داستان خلافکار سابقی که حال با مادر شدن کارهای گذشته‌اش را کنار گذاشته اما با دزدیده شدن دخترش بار دیگر باید به گذشته‌اش بازگردد...

داستان زندگی دختری به نام میلا که به شدت مریض بوده و عاشق یک دلال موادمخدر به اسم "موسی" می شود. در این راستا والدینش تبدیل به بدترین کابوس زندگی او می شوند.

سه مرد به اسمهای «جیمی» (شان پن) ، «شان» (کوین باکون) و «دیو» (تیم رابینز) از زمان کودکی در یک محله آرام در شهر بوستون بزرگ شده و با هم دوست بوده اند. اکنون بعد از مدت ها، با به قتل رسیدن دختر جیمی، سرنوشت دوباره آن ها را گرد هم میاورد. شان که یک کارآگاه پلیس است، مسئولیت تحقیق روی این قتل را بر عهده دارد. او شواهد و مدارک وحشتناکی در این باره پیدا می کند و ...

در جریان سفر با کشتی تایتانیک، «رز» (وینسلت)، دختری از خانواده ای ثروتمند که برای ازدواجی اجباری رهسپار امریکاست، اقدام به خودکشی می کند. اما «جک» (دی کاپریو)، مسافری فقیر از قسمت درجه ی سه کشتی، او را نجات می دهد. این دو به یکدیگر دل می بندند. کمی بعد، تایتانیک به یک کوه یخ شناور بر می خورد و رفته رفته غرق می شود....

داستان شهبانوی ایرانی‌ تبار، تهم‌رییش، که در سیحون می‌زیست. او که جنجگویی ماهر است، با تحمل مرگ نزدیکانش مردم سکا را متحد می‌کند.

پس از گروگانگیری در بانکی در استکهلم، مجرم سابقه‌داری خواهان آزاد شدن همکار قدیمی‌اش از زندان است اما در همین حین او رابطه‌ای را با یکی از کارکنان بانک برقرار می‌کند که به سندرم استکهلم معروف می‌شود.