دو آواره - «ماکس» (هاکمن) و «لاین» (پاچینو)- در کالیفرنیای شمالی با هم آشنا می شوند و وقتی «ماکس» تعریف می کند که می خواهد با پس اندازهایش در دوران حبس، در پیتسبرگ یک کارواش راه بیندازد، تصمیم می گیرند با هم کار کنند...

داستانی واقعی از رابطه‌ای غیرممکن میان آن اتواتر، فعال حقوق مدنی، و سی.پی الیس، رهبر ضد سیاه پوستان محلی.

کلبه قدیمی که 47 سال پیش در ان زندگی می کرد و خاطرات پسر یتیم ان روزها، پس از شنیدن زنگ تلفن در جلو پیرزن ظاهر شد...

در منطقه ای از میسیسیپی "لازاروس" نوازنده سابق موسیقی بلوز, دختری را که تا سر حد مرگ کتک خورده است را نزدیک محل زندگی اش پیدا می کند.او در کودکی مورد سواستفاده پدر و مادرش قرار گرفته است."لازاروس" از او مراقبت می کند تا حالش بهبود یابد و موسیقی بلوز را به او می آموزد و ...

سی سال پس از اتفاقات نسخه قبل، افسر کی (رایان گاسلینگ) رازی نهفته را کشف می کند که پتانسیل به هرج و مرج کشیدن جامعه را دارد. او هم چنین به دنبال افسری به نام ریک (هریسون فورد) می گردد که سی سال پیش به طرزی مرموز ناپدید شده بود.

داستان دو امدادگر ساکن نیو اورلئان که با یک سری مرگ وحشتناک و مرتبط به هم روبرو می شوند که به یک طراح داروی عجیب و غریب ربط دارد.

مهمت انبار مواد زائد جامد را در این محله اداره و به همه افراد نیازمند به ویژه کودکان و نوجوانان بی خانمان کمک می کند.

مارکوس، هنگامی که همسرش را در سانحه ی دلخراش قطار از دست می دهد مجبور است به خانه دختر نوجوان خود، ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسید تا اینکه یک ریاضی دان که هم سفر او در قطار بود به همراه دو همکارش حاضر می شوند.

«سانی» (آل پاچینو) و «سل» (جان کازال) به بانکی دستبرد میزنند اما پای پلیس به ماجرا کشیده میشود و آنها کارمندان بانک را گروگان می گیرند. سانی که برای فراهم کردن خرج عمل معشوقش دست به این دزدی زده قصد دارد بدون کشتن گروگان ها این ماجرا به اتمام برسد. از طرفی گروهبان «مورتی» (چارلز دورنینگ) نیز سعی دارد او را متقاعد به تسلیم شدن بکند. همزمان داستان عجیب زندگی سانی توسط رسانه ها پخش می شود و ...

پس از وقوع یک سانحه ی رانندگی، مرز میان مرگ و زندگی برای یک مادر، یک دختر و یک غریبه رو به زوال می رود.

در این کمدی یک نویسنده مشهور با برادرزاده/خواهر زاده خود و گروهی از دوستانش به سفر دریایی می رود.

داستان فیلم شور جوانی داستان پسر نوجوانی است بنام نیک (مایکل سرا) که پدر و مادرش جدا شده اند و او به همراه مادرش و دوست پسر او به یک کانکس در یک پارک برای زندگی نقل مکان می کنند، او از این شرایط زیاد راضی نیست ، اما با دیدن دختر زیبای همسایه شان در یک نگاه عاشق می شود و با شور و اشتیاق نوجوانیش گمان می کند راهی برای پایان تجرد و غلبه بر تنهایی های خود یافته است. همه انقلابها نیاز به یک رهبر دارند ، این جمله تبلیقاتی این فیلم است