داستان تاجر ورشکسته‌ی آمریکایی که برای جبران ضرر و زیان هایش به عربستان سعودی سفر میکند تا ایده‌ی خود را به یک شیخ ثروتمند بفروشد.

جونگ، کاراگاه بخش جنایی برای دستگیری یک خلافکار، با دوست دختر او رابطه دوستی برقرار میکند و در نهایت عاشقش می شود.

داستان زنی که به عنوان نیروی ارتش آمریکا به زندان گوآنتانامو اعزام می‌شود. در این زندان مسلمانانی حضور دارند که توسط ارتش آمریکا دستگیر شده‌اند. این زن با یک زندانی جوان مسلمان که ۸ سال عمر خود را در گوآنتانامو سپری کرده است، آشنا می‌شود و با وی پیوند دوستی برقرار می کند..

استاد مردم شناسی را به دلیل ادعای کشف آخرالزمانی از دانشگاه اخراج کردند. اما هنوز کسانی هستند که کنجکاوند بدانند راز او چیست.

«بس» (واتسن) زن ساده ای است که با «یان» (اسکار سگارد)، کارگر خشن و در عین حال رقیق القلب و غم خوار یک سکوی نفت حفاری دریایی ازدواج می کند. برای مدت کوتاهی این زوج زندگی سر خوشانه و آرامی دارند اما خیلی زود حادثه ای غیرمترقبه «یان» را از گردن به پایین فلج می کند. حالا «بس» به درگاه خداوند دعا می کند تا سلامت شوهرش را بازگرداند و برای این منظور حاضر است هر چه دارد فدا کند.

زمانی که دخترِ یک زن خانه دار سخت کوش که مدت ها از او دور بوده به طور ناگهانی سر و کله اش می شود، مسائلی که تابحال درباره اش صحبت نکرده بودند، باعث ایجاد یک آشفتگی و درگیری می شود.

ویل یک دانشمند کنجکاو می باشد که در جریان یک تحقیق علمی، دانسته های مغزی خود را داخل یک کامپیوتر پیشرفته آپلود میکند. او با این کار، تلاش میکند اولین ماشینی را خلق کند که میتواند به صورت مستقل فکر و عمل کند.

این اثر اقتباس گرگور جردن از یکی از رمان های معروف و تحسین شده ی تیم وینتون می باشد. داستانی عاشقانه و احساسی که در چشم انداز زیبای استرالیای غربی روایت می گردد...

فیلمی درام که داستان گروهی از دوستان را در اواخر دهه ی سوم زندگیشان روایت می کند.

اقتباسی از رمان کلاسیک جین آستن درباره ی تعصباتی که میان گروه های مختلف در قرن نوزدهم وجود داشت و غروری که باعث جدایی عاشقان می شد.

آئوی یک دانش آموز دوم دبیرستانی و یک موزیسین بلند پرواز است. خواهر بزرگتر او آکنه نام دارد. پدر و مادر آئوی و آکنه سیزده سال پیش بر اثر حادثه ای جانشان را از دست دادند. قرار بود آکنه به همراه دوست پسرش، شینوسوکه، به تکیو برود اما این موضوع باعث شد که او برای محافظت از خواهرش در کنار او بماند. از آن زمان تا کنون، آئوی احساس می کند که مدیون خواهرش است. یک روز از آئویی برای اجرا در یک فستیوال موسیقی دعوت می شود. در همین حین، شینوسوکه بعد از مدت زیادی به شهر آئویی باز می گردد و...

ایوا از زندگی خود راضی نیست. او تصمیم می گیرد در تابستان در مادرید بماند؛ در حالی که تمام محلی ها در این زمان محل را ترک می کنند. ماه آگوست شانسی برای شروع دوباره در اختیار او قرار می دهد.