«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد.

در دهه ۲۰ که گروه های گنگستری در شهر بیرمنگهام واقع در انگلستان بسیار زیاد شده است، یک گروه گنگستر سعی میکند خود را در این دهه به قدرت برساند...

در یک روز عادی اتفاقی عجیب همه را شگفت‌زده می‌کند. طی یک عملیات نیروهای ویژه‌ی آمریکا در عراق، مردی پیدا می‌شود که ۸ سال پیش مرگش اعلام شده بود. مردی که محاسنش بلند شده و از تمدن برای چندین سال دور بوده. آن مرد کسی نیست جز «نیکلاس برودی». او در این ۸ سال اسیر نیروهای القاعده در عراق بوده و تصادفاً توسط نیروهای ویژه پیدا می‌شود.

مردی در اوایل دهه سی زندگیش, تلاش می کند تا بین وظایف پدر بودن خود و وظایفش در یک کلوپ موتورسواری تعادل ایجاد کند.

یک ایستگاه پلیس شهر کوچک تبدیل به میدان نبرد میان یک قاتل حرفه ای، یک پلیس تازه کار و یک کلاهبردار می شود که در پشت میله ها پناه می گیرد و جایی برای فرار ندارد.

یک کارمند معمولی پی می برد که در واقع پسر یک قاتل حرفه‌ای است، و بسیاری از توانایی های منحصر به فرد پدرش در آدم کشی در او هم وجود دارد.

دانش آموزی در یک مدرسه کاتولیک درس می خواند و زمانی که راهبه مدرسه برادرش را کتک می زند، او دچار سوء ظن می شود. اما مشکل اینجاست که به هرکسی هم که در مورد راهبه مدرسه می گوید، مردم حرفش را به هیچ عنوان باور نمی کنند.

تلاش یک مرد برای گرفتن انتقام، او را در مقابل تبهکارشرور لندن، ریکو، قرار می دهد.

داستان فیلم 10 سال پس از گم شدن دکستر مورگان در چشم طوفان لورا اتفاق می افتد. او اکنون با نامی جعلی در شمال نیویورک، دور از خانه اصلی خود در میامی زندگی می کند.

داستان فیلم حول فروش سهام است. به زودی قرار است بمبئی به بدترین مکان دنیا توسط چاوالا تبدیل شود.

روایتی از خانواده، دوستی و خیانت در دنیایبی رحم تبهکاران فیلادلفیا.

پس از اینکه «مالک» برای گذراندن دوران محکومیت‌ش به زندان می‌افتد، از طرف مافیای زندان یعنی «سزار لوجیانی» مامور می‌شود تا یک عرب را به قتل برساند. «مالک» مجبور می‌شود این کار را انجام دهد اما روزی که با فرد مورد نظر از نزدیک دیدار می‌کند، مسیر زندگی‌اش کاملا عوض می‌شود.