این فیلم که در دنیایی فانتزی جریان دارد، در مورد دو برادر نوجوان جن است که راهی سفری برای کشف جادو می‎شوند.

یک معلم ادبیات به نام «جان کیتینگ» (رابین ویلیامز) برای دانش آموزانش بوسیله عشق و شعر الهام بخش میشود تا دم را غنیمت شمارند.

این فیلم درباره یک پدر عیاش به نام دانی (سندلر) است که در سن نوجوانی صاحب فرزندی شد و حالا پس از سالها فرزند او در شُرف ازدواج است. اما از آنجاییکه دانی مدتهاست پسرش را ندیده و پسرش هم علاقه ای به دیدن پدر ندارد، ملاقات مجدد این دو اتفاقات عجیبی را رقم می زند...

به یک پسر نوجوان دبیرستانی فرصتی داده شده تا برای مجله «رولینگ استون» در مورد یک گروه راک، مقاله‌ای بنویسد، آن هم در حالی که قرار است به همراه این گروه راک به یک سفر برای اجرای کنسرت جدیدشان برود.

«دیو بازنیک» (سندلر) تاجر خونسرد و آرامی است که پس از یک سلسله سوء تفاهم های غریب محکوم می شود که یک دوره ی روان درمانی «مهار کردن خشم» را بگذراند. دیری نگذشته که «دیو» خود را با «دکتر بادی رایدل» (نیکلسن)، روان درمان گری معروف رودررو می بیند...

ین فیلم متمرکز است بر تصمیم جدید جک مبنی بر انتخاب جرج به عنوان پدر خوانده آینده خانواده! جک برای اطمینان از اینکه جرج لیاقت ایت عنوان را دارد سعی می کند که از همه کارهای جرج سر در بیاورد، جاسوسی او را بکنید و در همه کارهایش دخالت کند. این تحقیقات باعث می شود تا جک کشف کند که جرج روابطی عاطفی و نه چندان عادی با اندی(جسیکا آلبا) دارد …

در محله چینی نشین نیویورک، مادربزرگ پیر و لجبازی تمام وقت خود را در کازینو سپری میکند. اوکه سیگاری قهار است با بدشانسی روبرو شده ودرگیر دعواهای گانگستری میشود.

.

اسکات لنگ که در حبس خانگی به سر می‌برد، اکنون قرار است با کمک هنک پیم و فرزندش وارد ماجراجویی جدیدی شوند.

گری از زمان مرگ همسرش برای تامین مخارج دخترش تلاش می کند. مری رازی دارد که نمی تواند خودش را با کسی در میان بگذارد. در همین حین...

در دنیایی به نام لوماندرا، جهانی با تمدنی باستانی، جنگجویی به نام رایا برای یافتن آخرین اژدها عزمش را جزم کرده است.

داستان خانواده "ویشبون" که به منظور نجات یاگا و رنفیلد از چنگال شکارچیان هیولا بار دیگر به خون آشام، هیولای فرانکنشتاین، مومیایی و گرگینه تبدیل می شوند.