داستان دختر نوجوانی به نام استفانی که توسط پدر و مادرش در خانه رها می شود. استفانی تنها مقداری کره بادام زمینی و یک لاکپشت اسباب بازی دارد و همچنین یک نیروی قوی و اهریمنی که از او مراقبت می کند.

داستان شخصی به نام دکس که پس از صرف تمام زندگی خود برای ورود به تیمی در مسابقات راکر کلاسیک، با بدشانسی ها و شکست های ناگواری مواجه می شود.

قاتل جوان که با مادرش زندگی می‌کند. نسبت به یکی از قتل هایی که مرتکب شده، احساس بدی پیدا می‌کند و ....

بعد از اینکه «ویلی بنک» مالک کازینو به «رابن تیشکاف»، که یکی از یازده یار اصلی است، نارو می زند، «دنی» افرادش را برای سرقت بعدی آماده میکند.

گروهی از هم اتاقی ها به طور تصادفی مردی بی گناه را می کشند.